و شرط هفتم ضرورى نيست و اعتبار بر سبيل اولويت است و بسيار لشكر به
توسّط چهار [130 آ] خصلت ديگر، يعنى علوّ همت و رأى صحيح و عزيمت تمام و صبر نيكو
اكتساب توان كرد. قواعد بناى ملك اين چهار اصل خواهد بود و الحمد للّه سبحانه كه
نوّاب اشرف هميون اعلى شاهنشاهى مشيّد اساس عدل و احسان باسط مهاد امن و امان- خلد
اللّه تعالى ملكه- جامع اين خصايل و مظهر اين فضايل است. غير او كداميك از سلاطين
عالم را نسب مصطفوى و حسب مرتضوى است؟ رجاى واثق است و وثوق صادق كه واهب منّان،
خورشيد معدلتش را كه انوار اشعه لطف و احسان به مشارق و مغارب جهان رسانيده، در
مدارج اعتلا و ارتفاع روزافزون دارد و از آفت عين الكمال و خلل هبوط و وبال در حفظ
حراست و حمايت خود بدارد. و ببايد دانست كه پادشاه طبيب مملكت است و همچنانكه طبيب
وقتى معتمد است كه دستور حفظ صحّت و قانون دفع مرض را داند و اقتدا بر كار فرمودن
آن داشته باشد، و آن وقتى شود كه مادّه و صورت صحّت و مرض را بداند، همچنين بايد
كه پادشاه بداند كه مادّه تأليف پادشاهى از چيست و تأليف انتظام آن بايد كه بر چه
نهج باشد تا ملك را ثبات و قرارى و دولت را دوام و استقرارى بوده باشد و بايد كه
عوارض و اختلال صحّت ملك را كه به منزلت مرض است در ابدان بداند و طريق تدبير علاج
آن را بشناسد.
و ببايد دانست كه مبادى حصول دولتها آن باشد كه جماعتى آراء ايشان
موافق افتد و در معاونت و مظاهرت يك شخص اتفاق كنند و در موافقت دل و اتّحاد رأى
به منزلت يك شخص باشند و در مساعدت و معاونت به منزلت اعضاى يك بدن. و وجه آنكه
مبدأ حصول دولت اتفاق است، آن است كه هر شخصى از اشخاص انسانى را قوّتى باشد به
حدّى معين و اندازهاى معيّن، و چون اشخاص بسيار جمع شوند، قوّت مجموع بر نسبت عدد
اشخاص مضاعف شود و چون رأيها و غرضهاى آن گروه، موافق باشد و آن قوّتها در جهت
واحد مصروف شود، آن اشخاص به منزلت يك شخص باشند و گويا شخصى برخاسته باشد كه قوّت
او مثل قوّت مجموع آن اشخاص باشد. پس، يك شخص با او