نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 246
افتاد. صداى كوه بشنيدند و راى را اعلام نمودند. راى مر ايشان
را گفت: «جواب رسالت شما حال تمام است كه شما چند كس معدود، همّتها متوجّه چنين
كوه راسخ ساختيد از پاى درآمد. ملوك شما ظلم مىكنند و همّتهاى خلق بر استيصال
ايشان مصروف مىشود.
لاجرم، اثر همم ايشان جبال جلال ملوك شما را منهدم مىگرداند و قاعده
سلطنت شما را منعدم مىسازد.»
پس، واجب است بر ملوك و سلاطين و امرا و وزرا كه چون عنان دولت در
قبضه قدرت ايشان گذارند طريق عدل و احسان مسلوك دارند، تا بدان وسيله ضعفا و اقويا
را در ظلال امن و امان[1] آسوده و
مرفّه دارند، تا هم همگى متوجّه دوام دولت و نظام عظمت ايشان باشد، تا ايّام ايشان
را دوامى و دولت ايشان را قوامى بوده باشد.
حكايت
از خواجه بزرگ محمد بن عبد الحميد نقل است كه، در عهد سلطان محمود
حاجب سراى از جانب مكناباد[2] مىآمد. چون
به خسروآباد رسيد، به درازگوشى محتاج شد.
درازگوش درويشى بىرخصت صاحب بگرفت و بار كرد و تا رباط ديگر برد. و
نايب بريد[3] به درگاه
سلطان انهاء[4] كرد. چون
اين معنى بر راى سلطان روشن شد و آن حاجب پس از چند روز به بارگاه آمد و بهجاى
خود بايستاد، سلطان مهتر فرنفل را پيش خواند و گفت: «آن گدا را از لفظ ما بگوى كه
خسروآباد را از مردى كه فتح كردى مبارك باد! پس، بگوى: تا تخت و ملك من برقرار
بود، تو را چه زهره آن باشد كه باركش رعيّت به غير حقّ بگيرى؟ و بگوى كه، سرهنگان
او را گرفته به خسروآباد برند و ندا كنند كه به كدام گناه مؤاخذه شده است و به تيغ
او را به دو نيم كنند تا امثال او را عبرت باشد، و كافّه رعايا
[2] - در معجم البلدان، اصطخرى، آثار البلاد و حدود
العالم يافت نشد.
[3] - بريد حكم پست و سازمان پستى را داشته است. برخى
آن را واژهاى عربى و عدّهاى نيز برآنند كه اين كلمه فارسى معرّب و اصل آن«
بريدهدم» است، زيرا در ايران قديم رسم بود كه دم اسبان پست را مىبريدند تا از
اسبهاى ديگر ممتاز باشند. حسن ابراهيم حسن، ج 1، ص 459.