نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 23
اعراض از نظريه سياسى خلافت نزد گروهى از انديشمندان اسلامى
گرديد. گرايشهاى فلسفى به سياست، پس از ورود فكر يونانى و سپرى شدن عصر نقل و
ترجمه نزد اين گروه آشكار گرديد كه با اقتداى به دستاوردهاى فكرى يونانيان و با
استعانت از فلسفه به طراحى آراى سياسى خود پرداختند و البتّه درصدد بودند ميان
تحقيقات يونانى و تعاليم و اصول دين اسلام و واقعيتهاى جامعه اسلامى پيوندى برقرار
كنند. فلسفه سياسى مسلمانان بهويژه در هنگام ظهور خود، متأثر از فلسفه سياسى اهل
حكمت يونان دوران باستان است.
همانگونه كه فلسفه به عنوان جستوجوى حكمت، جستارى است براى معرفت
جهان شمول- يعنى، معرفت به كل به جاى گمان نسبت به كل، فلسفه سياسى نيز به عنوان
شاخهاى از آن، كوششى است براى نشاندن معرفت به ماهيت امور سياسى به جاى گمان
درباره آنها. تلاش فلسفه سياسى بر آن است تا ماهيت امور سياسى و نظم سياسى خوب و
درست، هردو، را بداند.[1] در فلسفه
سياسى سؤالاتى از اين دست مطرح مىشود: رابطه انسان با دولت چيست؟ آيا دولت مخلوق
انسان است و انسان با اراده خود آن را براى خدمت به خويش به وجود آورده، و يا آنكه
مبدأ آن آسمانى و الهى است؟ آيا قدرت زمامداران ناشى از مردمى است كه بر آنها
حكومت مىكنند و يا از جانب خداست؟ رابطه فرد و جامعه چگونه بايد باشد؟ چه نوع
رژيم حكومتى و چه شكلى از دولت بهتر و كدام شكل بدتر است؟[2]
همچنانكه فلسفه، يعنى انديشه عقلانى غير ملتزم به اديان، را نخستين
بار يونانيان تأسيس كردند، انديشه فلسفى درباره سياست را نيز هم آنان ظاهر ساختند.
از سقراط و