نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 120
«واى بر تو! چيزى را كه نبود مىگويند چه وقت بود. به درستى كه
پروردگار من- تبارك و تعالى- هميشه بود بىكيفيّت و چگونگى، و از جهت او كونى
بيرون از ذات نبود و بودن او را چگونگيى نبود و از جهت او مكانى نبود و در چيزى
نبود، و بر چيزى نبود و از جهت بودن خود جايى نيافريد و بعد از آفرينش با اشيا
قويتر نشد و پيش از آفرينش ضعيفتر نبود و پيش از آفرينش اشيا او را وحشتى نبود، و
او را شباهت به هيچچيز نيست و او پيش از آفرينش چيزها خالى از پادشاهى نبود و بعد
از عدم اشيا خللى از پادشاهى نمىشود؛ هميشه زنده است بىحياتى زايد بر اصل ذات، و
پادشاه قادر است پيش از آفرينش و پادشاه جبّار است بعد از آفرينش؛ هستى او را
كيفيتى نيست و او را مكانى نيست و او را حدّى و اندازهاى نيست، و او را به چيزى
كه به او ماند نتوان شناخت. زيرا كه او را مانند نيست، و او را به واسطه درازى بقا
پيرى عارض نشود و او را از چيزى ضعف عارض نشود، بلكه از ترس او همه چيز ضعيف شود و
او را حياتى حادث نيست و هستى موصوف نيست و چگونگى محدود نيست و مكانى كه بر او
توقّفى نيست و مكانى كه مجاور جايى باشد نيست. بلكه، حيّى است معروف و پادشاهى است
كه لايزال او را قدرت و پادشاهى است؛ آفريد هرچه را خواست، وقتى كه خواست به مشيّت
خود؛ بود اوّل بىكيفيّت و مىباشد آخر بىاينيت. همه چيز در معرض هلاكند الّا او.
از جهت اوست حقّ و امر، تبارك اللّه ربّ العالمين. اى سايل! به درستى كه پروردگار
مرا فرونمىگيرد وهمها؛ و نازل نمىشود به او شبههها؛ و حيرت نمىشود او را از
چيزى؛ و مجاور او نيست چيزى؛ نازل نمىشود به او حادثهها؛ و كسى را از كار او
سؤال نمىرسد و او را سنه[1] و خواب نمىگيرد؛ از اوست
آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است و آنچه در مابين هر دو است و هرچه در تحت
الثرى است.» تمّ الحديث الشّريف.
و اگر كسى آنچه مذكور شد به تمام نيك فهم نكند، كافى است كه چنين
اعتقاد كند كه خداى عز و جلّ موجودى است آفريننده عالمها و به غير از او
آفرينندهاى نيست و او را مثلى نيست و شريكى نيست و ضدّى نيست و كسى را با او حدّ
معارضه و مقاومت نيست، و او را [23 آ] بر هرچه ممكن است قدرت و توانايى هست. و
عالم را به اراده و اختيار