نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 106
و از سلطان محمود غزنوى [حكومت: 388- 421 ق.] منقول است كه در
ايّام بيمارى هر روز مىنشست و مىگفت كه اسباب و نفايسى كه در دنيا تحصيل كرده
بود به نظر او مىگذرانيدند و بر آنها نظر حسرت مىكرد و پارچه در دست گرفته
زارزار مىگريست و تأسّف مىخورد.
مجملا، عاقل آن است كه دل در متاع و اسباب و تحف دنيوى نبندد، و
تعلّق خود از همه چيز بگسلد تا در آخر حسرتش نبايد كشيد. و بايد كه عاقل ملاحظه
اين كند كه خداى عز و جلّ او را به چه لطف و مهربانى آفريده؛ [و][1]
از مرتبهاى كه نطفه بود او را درجه درجه و پايهپايه بلند گردانيده تا به مرتبه
انسانى رسانيده؛ و چندين بدايع و غرايب در خلقت او مرعى داشته و به لطف
مرتبهمرتبه او را پرورانيده تا به مرتبه كمال رسيده؛ گنجايش دارد كه عصيان چنان
خالقى ورزد و اطاعت فرمان او نكند و در برابر نعمتها و لطفها كفران ورزد؟
حضرت امير المؤمنين- صلوات الله عليه- در بعضى خطب شريفه خود
فرمودهاند[2]:
«ام هذا الّذى انشأه فى ظلمات الأرحام» يعنى: «آيا نظر نمىكنيد به
آدمى كه آفريد او را خداى عز و جلّ در تاريكى رحمها؟» و مراد تاريكى مشيمه است،
يعنى، بچّهدان و تاريكى رحم و تاريكى شكم؛ «و شغف الاستار،» و در غلافهاى
پردههاى دل؛ «نطفة دهاقا،» در حالتى كه اوّل نطفه بود ريخته و پرشده در رحم؛ «و
علقة محاقا،» آنكه چيزى شد بسته ناقص ناتمام كه هنوز صورت كمال انسانى بر او فائض
نگشته؛ «و جنينا» آنگاه، جنين- يعنى بچّه- شد در شكم و صورت انسانى بر او فائض شد؛
«و راضعا» آنگاه، طفل شيرخواره شد. يعنى، از ظلمت شكم به فضاى دنيا آمد و طفل
شيرخواره شد؛ «و وليدا» آنگاه، طفل از شير بازگرفته شد؛ «و يافعا» آنگاه، قريب به
حدود بلوغ و احتلام رسيد.
غرض آن است كه خداى عز و جلّ آدمى را از مرتبهاى كه نطفه بود و آبى
بود بىقدر و اعتبار، مرتبهمرتبه از صورتى به صورتى بهتر مىگردانيد و هر مرتبه
او را كاملتر مىساخت تا به حدود بلوغ و رشد نزديك رسيد.
«ثمّ منحه قلبا حافظا و لسانا لافظا و بصرا لاحظا» پس از آن عطا كرد
به او خداى عز و جلّ