نام کتاب : قرآن و فرهنگ زمانه نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 168
خوار
گرديدند.»[1] باطل
جولان مىدهد و چشمها را جادو مىكند؛ دلها را تهى مىسازد و در خيال بسيارى،
پيروز ميدان و نابودگر مىنمايد، اما ديرى نمىپايد كه با حقيقتى استوار و آرام و
مطمئن روبهرو مىگردد و چون توپ، باد آن خالى مىشود يا چون خارپشت، در گوشهاى
كز مىكند يا چون شعله، فرو مىكشد. حقيقت، كفهاى سنگينتر، پايههايى استوارتر و
ريشههايى عميقتر دارد. اين، همه، در پرتو تعبير دقيق قرآن به دست مىآيد. قرآن
حقيقت را ثابت و استوار و پابرجا تصوير مىكند: «فَوَقَعَ الْحَقُّ»[2] و آن ديگرى، چنان نابود شد كه گويى چيزى نبوده
است: «وَ بَطَلَ ما كانُوا
يَعْمَلُونَ»[3].
باطل و باطل آفرينان مغلوب و خوار و خُرد شدند و پس از آن كبر و ناز و تبختر كه
چشمها را خيره مىكرد، افسردند و فرو خفتند: «فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا
صاغِرِينَ»[4].[5]
همچنين
سيد قطب مىگويد:
سحر،
نه طبيعت اشيا را دگرگون مىسازد و نه واقعيتى تازه مىآفريند، بلكه تنها در قواى
احساس و ادراك بيننده، به دلخواه ساحر، خيال مىآفريند. اين است [واقعيت] سحرى
كه قرآن در داستان موسى عليه السلام تصوير مىكند؛ بنابراين ريسمانها و عصاهاى ساحران،
مار واقعى نشدند، بلكه چنين مىنمودند كه راه مىروند. اين، طبيعت سحر است و
پذيرفتنى مىباشد. سحر با اين توصيف، بر افراد تأثير مىگذارد و