نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 57
وحيانى بودن ساختار قرآن
برخى
احتمال دادهاند كه الفاظ و تنظيم عبارات قرآن وحيانى نباشد، بلكه معانى آن بر قلب
پيامبر القاء شده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است![1]
اين احتمال از آنجا نشأت گرفته كه در تعبير آيه
«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ»[2] و
نيز آيه «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ»[3]
آمده كه قرآن بر قلب پيامبر- كه جايگاه ادراك درونى است- فرودآمده است.
ولى
اين احتمال جايى ندارد و فاقد سند اعتبار است. علاوه صراحت آيات قرآن آن را نفى
مىكند و تلقّى مسلمانان از روز نخست تاكنون خلاف آن را مىرساند و با مسأله اعجاز
و تحدّى- كه بيشتر در جنبه لفظ و تنظيم عبارات متمركز است- منافات دارد، زيرا
گستره تعجيز شامل پيامبر نيز مىگردد. چنين برداشتى از دو آيه فوق كاملا سطحى
مىنمايد، زيرا مقصود از قلب در اين دو آيه، شخصيّت درونى پيامبر است كه شخصيّت
حقيقى او را تشكيل مىدهد. دريافت وحى نيز مىبايست از همان راه صورت مىگرفت، چون
پيام وحيانى به گونه معمولى انجام نمىگيرد تا بتوان با حسّ ظاهرى آن را دريافت،
بلكه دستگاه و گيرنده مناسب خود را براى دريافت نياز دارد، كه همان جنبه روحانى و
ملكوتى پيامبران است كه به سر حدّ كمال رسيده و شايستگى دريافت و بازگو كردن چنين
پيامى را دارند.
اگر
خواسته باشيم مثال تقريبى براى آن ارائه دهيم، مىتوان نحوه دريافت امواج راديويى
را شاهد بياوريم؛ دستگاه مخصوصى نياز است تا پيام راديويى را دريافت دارد، و عين
الفاظ و عبارات دريافتى را گزارش دهد. پيام راديويى را با همان الفاظ و عبارات با
حسّ معمولى نمىتوان دريافت نمود، ولى با دستگاه مخصوص و
[1] ر. ك: فلسفه علم كلام، نوشته« هرى اوسترين و لفسن»
ترجمه احمد آرام. وى اين احتمال را به معمّر بن عبّاد سلمى( متوفاى 228) كه از
سران معتزله است، نسبت داده و به كتاب« مقالات الإسلاميين» ابو الحسن اشعرى استناد
كرده است، كه با رجوع به اصل مستند، روشن گرديد برداشت هرى اوسترين اشتباه بوده
است. ولى همين امر سبب شده تا افرادى مانند« مقصود فراستخواه» آن را دستآويز قرار
داده و بهعنوان شبهه، امروزه مطرح سازند. رجوع شود به كتاب وى« زبان قرآن» ص 305.
و مقال وى در فصلنامه فرراه، شماره 1، زمستان 77، ص 21.