نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 373
موجب انحطاط»[1].
آنگاه گويد: «البلاغة تتزايد إلى أن تبلغ حدّ الإعجاز، و هو الطرف الأعلى و ما
يقرب منه؛ بلاغت حالت تصاعدى دارد تا به مرتبه اعجاز پايان يابد و آن، درجه بالاى
بلاغت و نزديك به آن است»[2]. از اين سخن استفاده مىشود
كه «حدّ اعجاز» نيز درجات متفاوتى دارد. ولى اين حد در مرتبهاى قرار دارد كه دست
بشر به آن نمىرسد[3].
خلاصه
آن كه برترى يا همانندى دو كلام به مراعات نكات بلاغى و ظرافتهاى سخنورى بستگى
دارد. معيارهاى بلاغت در علم «معانى و بيان» آمده است و بيشتر اين معيارها به معنا
و محتوا بيش از لفظ و عبارت اهميّت مىدهد، چنانكه شيخ عبد القاهر جرجانى به اين
مطلب تصريح دارد. او در اين باره گويد: «إذا رأيت البصير بجواهر الكلام يستحسن
شعرا أو يستجيد نثرا، ثمّ يجعل الثناء عليه من حيث اللفظ فيقول: حلو رشيق، و حسن
أنيق، و عذب سائغ، و خلوب رائع، فاعلم أنّه ليس ينبئك عن أحوال ترجع إلى أجراس
الحروف، و إلى ظاهر الوضع اللّغوي، بل إلى أمر يقع من المرء في فؤاده، و فضل
يقتدحه العقل من زناده[4]؛ اگر
ديدى صاحب بينشى كه گوهرشناس سخن است، شعرى را مىستايد يا نثرى را به خوبى توصيف
مىكند، آنگاه ستودن آن را در جهت لفظ قرار داده مىگويد: شيرين و لطيف است، زيبا
و ظريف است، زلال و گوارا است، جالب و دلربا است، پس بدانكه اين توصيف از نواى
ناقوسى حروف آن حكايت ندارد، و به وضع لغوى آن بستگى ندارد، بلكه در رابطه با
جنبهاى است كه بر دل آدمى اثر دارد و برترى است كه عقل آن را فروزان مىسازد».
«إنّ الكلام لفى الفؤاد و إنّما
جعل الكلام على الفؤاد دليلا؛
حقيقت
هر سخن چيزى است كه در دل مىگذرد و هر سخنى از آنچه در دل