نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 36
آنكه، ورقه تا ظهور دعوت حيات
داشت، ولى هرگز به دين مبين اسلام مشرف نگرديد، «و مات كافرا ...» و در حديث ابن
عباس آمده است: «فمات ورقة على نصرانيّته ...». برهان الدين حلبى در كتاب «السيرة
النبويّة» آورده كه ورقة بن نوفل چهار سال پس از بعثت بدرود حيات گفت. و از كتاب «الامتاع»
ابن جوزى آورده كه او آخرين كسى است كه در دوران «فترت» (سه سال نخست نبوّت) وفات
يافت در حالى كه اسلام نياورده بود. و از ابن عباس نقل مىكند كه گفته: «انّه مات
على نصرانيّته»[1]. ابن عساكر صاحب تاريخ دمشق
مىگويد: «و لا أعرف أحدا قال إنّه أسلم»[2].
ابن حجر از تاريخ ابن بكّار مىآورد: روزى ورقه از كنار بلال حبشى عبور مىكرد، در
حالى كه قريش او را شكنجه مىدادند و او پيوسته مىگفت: أحد أحد.
ابن
حجر گويد: «پس او تا زمان ظهور دعوت حيات داشت، ولى چرا اسلام نياورد؟»[3].
اينها خود دليل بر تعارض اين دو دسته از اخبار و ساختگى بودن داستان است. به هر
حال شيوع اينگونه داستانها و مفاسد مترتب بر آنها يكى از دستآوردهاى ناميمون
تمسك به غير اهل بيت عليهم السّلام در نقل روايات و فهم صحيح اسلام مىباشد.
افسانه
غرانيق (آيات شيطانى)
دومين
داستان كه دستآويز بيگانگان قرار گرفته و سند نبوّت را زير سؤال برده، افسانه
غرانيق است كه به آيات شيطانى معروف گشته است. داستانسرايان آوردهاند: پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش همبستگى صورت
گيرد، از جدايى قوم خويش نگران بود. در يكى از روزها كه او در كنار كعبه نشسته بود
و در اين انديشه فرورفته بود و گروهى از قريش در نزديكى او بودند در آن هنگام سوره
«نجم» بر وى نازل گرديد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همان گونه كه سوره بر وى
نازل مىشد، آن را تلاوت مىفرمود: «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما
ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ