درباره
حروف مقطعه سخن بسيار گفته شده و آرا و نظريات گوناگونى ارائه گرديده است. شايد
بيش از بيست نظريه، چنانچه فخر رازى در تفسير خود گرد آورده است، در اين زمينه
وجود دارد. ولى زيربناى اساسى اين گفتهها را مىتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1.
حروف مقطعه از متشابهات قرآن مىباشد كه هرگز قابل حلّ نبوده و از جمله مجهولات
مطلق است و راه علم به آن، كاملا بر مردم بسته است. از ابو عمرو عامر بن شرحبيل
شعبى تابعى مشهور (متوفاى 104) نقل شده كه گفته: «به ظاهر آن ايمان داريم و علم به
آن را به خدا وامىگذاريم».
ولى
اهل كلام اين باور را مورد نكوهش قرار داده، جهل مطلق را به گونهاى كه حتى پيامبر
و ديگر اولياء الهى از آن بىخبر باشند، در هيچ كجاى قرآن نمىپذيرند.
زيرا
چگونه ممكن است در كتابى كه با وصف «مبين؛ آشكار» آراسته شده، چيزى يافت شود كه
كاملا رو پنهان داشته است. خداوند مىفرمايد: «كِتابٌ
أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا
الْأَلْبابِ[1]؛
[اين] كتابى مبارك است كه آن را بر تو نازل كردهايم تا [درباره] آيات آن
بينديشند و خردمندان پند گيرند».