نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 313
راه فساد جدا و روشن است». زيرا
حقيقت دين، باور است كه مىبايست با آشكار شدن دلايل حاصل گردد، و هرگونه تحميل و
اكراه در آن راه ندارد.
9.
«سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا
وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْءٍ. كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى
ذاقُوا بَأْسَنا. قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ
تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ[1]؛
هرآينه مشركان خواهند گفت: اگر خدا مىخواست نه ما و نه پدران ما شرك نمىورزيديم
و چيزى را [بر خود] تحريم نمىكرديم. آرى، چنين دروغى را پيشينيان آنان نيز گفته و
دچار عقوبت ما گرديدهاند. [به آنان] بگو: [در اين گفتار] آيا دليل علمآورى نزد
شما هست كه براى ما آشكار كنيد [يا آنكه] تنها از گمان و پندار خود پيروى
مىكنيد؟ آرى اين گفتار جز گزافهگويى بيش نيست».
اساسا
جاهليّت عرب بر اين گمان بوده كه انسان از خود اختيارى ندارد و در زندگى تابع
سرنوشت است و هر چه خدا خواسته انجام مىگيرد، با اين پندار خواستهاند تا سرپوشى
بر روى كارها و رفتارهاى زشت خود بگذارند.
خداوند،
آنان را در اين گزافهگويى نكوهش مىكند، كه اين چه پندارى است كه درباره خداوند
روا مىداريد، در حالى كه خداوند خود از آن آگاه نيست؟!.
لذا
خداوند در آيات ديگر مىفرمايد: «قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ
بِما لا يَعْلَمُ[2]؛
بگو چيزى را به خدا گزارش مىدهيد كه به آن آگاه نيست؟!».
ابو
الحسن اشعرى- در مسأله جبر- از جدّ خود ابو موسى اشعرى ارث برده است، كه بر وفق
باورهاى جاهليّت عرب به جبر عقيده داشت. عبد الكريم شهرستانى گفتوگويى را از وى
با عمرو بن عاص در اين باره نقل مىكند: «عمرو به ابو موسى گفت: چه كسى را بيابم
تا شكايت خدا را نزد او ببرم؟ ابو موسى گفت: من آنكس هستم هرچه دارى بگو! عمرو
گفت: خداوند خود چيزى را بر من تقدير كرده، سپس مرا بر آن عقوبت مىكند!؟ ابو موسى
گفت: آرى! عمرو گفت: چرا و براى چه؟ ابو موسى گفت: زيرا او بر تو ستمى روا
نمىدارد. آنگاه عمرو ساكت گرديد و پاسخى نداشت»[3].