نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 246
معروف است. بنابراين براى
تسهيل، مردم را ملزم به يك قرائت و شناخت آن نكردهاند. ولى احتياط در آن است كه
مطابق قرائات سبع قرائت شود و از آن تجاوز نشود.
امام
خمينى قدّس سرّه نيز همين احتياط را فرمودهاند؛ زيرا احتمال مىرود كه حديث
«اقرءوا كما يقرأ الناس» ناظر به همين قرائات سبع كه در ميان مردم شهرت يافته است،
باشد.
ولى
مرحوم سيد محسن حكيم در شرح عروه: (مستمسك العروه)[1]
مىفرمايد:
«حديث
مزبور نمىتواند ناظر به قرائات سبع باشد؛ زيرا پديده حصر قرائات در سبع در اوايل
سده چهارم به وقوع پيوست؛ يعنى دو قرن پس از صدور حديث مذكور».
بنابراين
حديث را به قرائات معروف در عصر ائمه ناظر مىداند كه بيش از قرائات سبع است. پس
هر قرائتى كه ثابت شود در عصر ائمه شهرت مردمى داشته است، جايزالقراءه مىباشد.
ما
بر اين باوريم قرآنى كه از جانب خداوند بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده
است، بيش از يكى نبوده و نيست و آن همين قرآنى است كه مردم از آن پاسدارى مىكنند.
قرائت صحيح همان است كه مردم از پيامبر گرفتهاند و آن قرائت موروثى، هيچگونه
ارتباطى با قرائت قرّاء كه مولود اجتهادات شخصى آنان است، ندارد و نمىتواند داشته
باشد؛ زيرا قرآن موروثى، جدا از قرآن اجتهادى است.
بزرگان-
امثال امام بدر الدين زركشى[2] و استاد
خويى[3]-
فرمودهاند: «القرآن و القراءات حقيقتان متغايرتان ...؛ قرآن و قرائات دو حقيقتند،
آن وحى الهى است كه بر پيامبر اكرم فرودآمده و اين اختلاف قرّاء بر سر شناخت آن
وحى است كه بيشتر مبنى بر اجتهادات شخصى آنان است». لذا حديث «اقرءوا كما يقرأ
الناس» ناظر به همان حقيقتى است كه در دست مردم جريان دارد و آن را از پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله به ارث بردهاند. نه آنچه بر زبان قاريان جارى است و مولود
اجتهادات آنان مىباشد و بر