مثال
3: قوله تعالى: قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ
كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى[2].
با
توجه به آيات ديگر نيازى به توضيح نيست؛ زيرا مادّه «وهب» در مثال اوّل و «استهزا»
در مثال دوّم و «افترا» در مثال سوّم، در صدر و ذيل آيات تكرار شدهاند.
چه
بسا در تصدير، تشاكل فقط صرفا لفظى باشد و هيچگونه تشابه معنوى در آن نباشد. و آن
از لطيفترين محسنات بديعى است؛ مانند قول خداى سبحان:
قالَ
إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ[3]
«اى من الناقمين» كه صرفا ما بين «قال» در صدر آيه و «قالين» در ذيل آيه، تشابه
لفظى است، نه معنوى.
ج-
توشيح
توشيح،
عبارت است از اينكه كلام و سخن، نوعى در قالب و سياق قرار بگيرد كه به تنهايى و
«فىحدذاته» چنين ذيلى را بطلبد؛ به طورى كه اگر متكلم از نطق و تكلم بازايستد،
خود مستمعين، ذيل آن را زمزمه نمايند. و اين با اصطلاح «تسهيم» در نزد بديعيين
قريب المعنى است[4] و آن عبارت
است از اينكه: كلام طورى طرحريزى شده باشد كه خود آن دلالت بر ذيل خود داشته
باشد. و به همين جهت گفتهاند كه: در اين موارد ذيل و فاصله، قبل از آنكه ذكر شود
از فحواى
[1] يعنى: اى پيامبر! پيش از تو هم امم گذشته پيامبران
خود را استهزا مىكردند، پس آنان را وبال و كيفر اين اعمال، دامنگير شد( انعام:
10).
[2] يعنى: موسى ساحران را اندرز داده و گفت: واى بر
شما! زنهار بر خدا به سحر دروغ مبنديد كه بنياد شما را بر باد هلاكت دهد و هركس به
خدا افترا بست، سخت زيانكار شد( طه: 61).
[3] يعنى: لوط گفت: من خود دشمن اين كار زشت شما خواهم
بود.( شعراء: 168).