نام کتاب : تاريخ قرآن نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 19
در سالهاى
اخير نيز دشمنان اسلام اين داستان و داستانهاى مشابه را- از جمله داستان آيات
شيطانى- دستاويز خود قرار داده، بر سستى پايههاى اوليّه اسلام شاهد گرفتهاند.
چگونه
پيغمبرى كه مدارج كمال را صعود نموده، از مدتها پيش نويد نبوّت را در خود احساس
كرده، حقايق بر وى آشكار نشده است در حالى كه بالاترين و والاترين عقول را در خود
يافته است:
«انّ
اللّه وجد قلب محمد (ص) افضل القلوب و اوعاها، فاختاره لنبوّته».
چگونه
انسانى كه چنين تكامل يافته است، در آن موقع حساس، نگران مىشود و به خود شك
مىبرد، سپس با تجربه يك زن و پرسش يك مرد كه اندك سوادى دارد اين نگرانى از وى
رفع مىشود، آنگاه اطمينان حاصل مىكند كه پيغمبر است؟!
اين
داستان، علاوه بر آنكه با مقام شامخ نبوّت منافات دارد، با ظواهر آيات و روايات صادره
از اهل بيت (ع) نيز مخالف است.
«هرگز
نشايد كه ابليس در صورت فرشته درآيد و امر را بر پيغمبر مشتبه سازد، نه در آغاز
بعثت و نه پس از آن، و همين آرامش و استوارى و اعتماد به نفس، كه پيغمبر اكرم (ص)
در اين گونه مواقع از خود نشان داد، خود يكى از دلايل اعجاز نبوّت به شمار مىرود.
آرى هرگز پيغمبر شك نمىكند و ترديد به خود راه نمىدهد آنكه بر او آمده فرشته است
و از جانب حق تعالى پيام آورده است. به طور قطع امر بر او آشكار است؛ زيرا حكمت
الهى اقتضا مىكند كه امر بر وى كاملا روشن شود تا آشكارا آنچه مىبيند، لمس كند
يا دلايل كافى در اختيار او قرار مىدهد تا كلمات الله ثابت و استوار جلوه كند، و
تمّت كلمة ربّك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته».[2]
امين
الاسلام طبرسى در تفسير سوره مدّثّر مىگويد: «انّ
الله لا يوحى الى رسوله الا بالبراهين النيّرة و الآيات البيّنة الدالّة على أنّ
ما يوحى اليه انّما هو من اللّه تعالى فلا يحتاج الى شىء سواها لا يفزّع و لا
يفزع و لا يفرق»،[3] (بدرستى كه
خداوند وحى نمىكند به
[1] . قاضى عياض از بزرگان و دانشمندان اندلس بود. ابن
خلكان مىگويد: كان امام وقته فى الحديث و علومه و النحو و اللغة و كلام العرب و
ايامهم و انسابهم و صنف التصانيف المفيدة( وفيات الاعيان؛ ج 3، ص 483، شماره 511).
[2] . رسالة الشفاء بتعريف حقوق المصطفى؛ ج 2، ص 112 و
شرح ملّا على القارى؛ ج 2، ص 563.
[3] . طبرسى، ابو الفضل؛ مجمع البيان( تفسير طبرسى)، ج
10، ص 384.
نام کتاب : تاريخ قرآن نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 19