نام کتاب : تاريخ قرآن نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 13
اين گونه
شنيدن صوت و نديدن صاحب صوت مانند آن است كه كسى از پس پرده سخن مىگويد و به همين
علت با تعبير «أَوْ مِنْ
وَراءِ حِجابٍ» از آن ياد شده
است. وحى بر حضرت موسى (ع) به ويژه در كوه طور چنين بود و نيز بر پيغمبر اسلام (ص)
در ليلة المعراج.
3.
القاى وحى به وسيله فرشته وحى. جبرئيل، پيام الهى را بر روان پاك پيغمبر اكرم
فرودمىآورد؛ چنانكه در قرآن آمده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ
الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ» و
«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ».[1]
امكان
وحى
وحى
برقرارى رابطه ميان ملأ اعلى و مادّه سفلى است و از همين رو اين پرسش مطرح شده است
كه چگونه اين رابطه برقرار مىشود، در حالى كه سنخيّت (همتايى و تناسب) بين رابط و
مربوط شرط است؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحيّز (جهت داشتن) است، حال
آنكه جهان وراى ماده، داراى تجرّد محض (عارى از صفات جسمانى) است.
برخى
روشنفكران غربى كه به اصطلاح گرايش دينى پيدا كردهاند، با نگاهى نو به پديده وحى
مىگويند: آنچه پيامبران با نام وحى عرضه كردهاند، انعكاس افكار درونى آنان است.
پيامبران مردانى خيرانديش و اصلاحطلب بودهاند كه خيرانديشى درونشان به صورت وحى
و گاه به صورت ملك تجسم يافته و گمان بردهاند كه از جايگاهى ديگر بر آنان الهام
شده است و بدين سبب برخى نادرستيها كه در گفتهها و نوشتههاى آنان يافت مىشود،
بديهى و طبيعى است؛ زيرا ساختار فكرى و انديشه چنين مردانى مولود محيط و جوّ حاكم
بر افكار و عقايد مردم آن زمان است؛ از همين رو در گفتارشان برخى باورهاى زمان
خويش را آوردهاند كه بعدها نادرستى آن ثابت شده است؛ وگرنه، خداوند اعلى و اشرف
از آن است كه نادرستيهايى در سخنش يافت شود.[2]
ارائه
اين گونه تفسير از جايگاه پيامبران الهى به واقع انكار نبوت است و گوياى اين است
كه ارائهكنندگان اين تفاسير يا پيامبران را افرادى سادهلوح فرض كردهاند كه
واقعيت را از تخيّلات تشخيص ندادهاند يا آنان را حيلهگر و دروغگو پنداشتهاند؛
در حالى كه درستى و صداقت، بزرگى و جلالت شأن انبيا بر همگان روشن است. اين
روشنفكران دچار دو اشتباه شدهاند: