2 اعتراضات و اهانتهاى
ابو بكر و عمر به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
بازگشت از لشكر اسامه
همچنين بازگشت عمر و
رفيقش (ابو بكر) از لشكر اسامة بن زيد در حالى كه بعنوان «امير» بر او سلام كرده
بودند[2].
منع از نوشتن «كتف»
عجيبتر از آن اينكه خدا
مىداند و مردم هم مىدانند[3] كه او
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را از نوشتن كتفى كه خواسته بود مانع شد[4]. ولى اين
كارش نزد مردم ضررى به او نزد و نقصى براى او حساب نشد.
[1] اين بدعت نظير آزادى كنيزان شوشتر است كه از
مسلمانان حامله بودند. در كتاب ايضاح فضل بن شاذان:
ص 463 روايت كرده كه عمر زنان
اسير يمن را در حالى كه حامله بودند آزاد كرد و آنان را از دست مالكانشان كه آنها
را خريده بودند گرفت، بدون آنكه مسأله فرزندان در رحم آنان حل شود.
[2] در بحار: ج 8 قديم ص 245 روايت كرده كه
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شب بيست و ششم ماه صفر سال يازدهم هجرت به مردم
دستور داد براى جنگ با روم آماده شوند. اسامه را فرا خواند و او را سر لشكر قرار
داد و علم را به او سپرد و كسانى را كه از لشكر او تخلف كنند لعنت كرد. از جمله
افرادى كه بخصوص نام برد ابو بكر و عمر بودند، كه اين دو در شب رحلت حضرت به مدينه
بازگشتند و براى غصب خلافت آماده شدند. حضرت در آن شب فرمود:« امشب شر عظيمى وارد
مدينه شده است». به پاورقى 32 از حديث 58 اين كتاب نيز مراجعه شود.
[3]« ب»: خدا به مردم فهماند. در ارشاد القلوب:
او و آنان كه با او و در اطراف او هستند مىدانند.
[4] در باره قصه« كتف» به حديث 11 و 49 كتاب حاضر
مراجعه شود.
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 342