نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 214
ولى من طعن زنندهاى دارم كه خبرش به من مىرسد و بر خلاف عموم
مردم سخن مىگويد[1]. او شما را
پناهگاه خود قرار داده، و شما هم قلعه محكم او و شأن و مقام تازه او شدهايد. شما
بايد همراه مردم در آنچه بر آن اجتماع كردهاند داخل شويد و يا آنها را از آنچه
بدان تمايل نشان دادهاند منصرف كنيد.
ما نزد تو آمدهايم و
مىخواهيم براى تو در اين امر خلافت نصيبى قرار دهيم كه براى تو و نسل بعد از خودت
باشد، چرا كه تو عموى پيامبر هستى! اگر چه مردم مقام تو و رفيقت را ديدند و با اين
حال امر خلافت را از شما دو نفر منصرف كردند.
عمر گفت: «اى و اللّه[2]، شما اى بنى
هاشم آرام باشيد كه پيامبر از ما و از شما است، و ما از اين جهت كه به شما احتياج
داشته باشيم نزد شما نيامدهايم، بلكه كراهت داشتيم كه در آنچه مسلمانان بر آن
اجتماع كردهاند مخالفتى باشد و در نتيجه كار بين شما و آنان بالا بگيرد. پس به
صلاح خود و عموم مردم فكر كنيد». سپس عمر ساكت شد.
عكس العمل عباس در
مقابل نقشه اصحاب سقيفه
عباس سخن آغاز كرد و
گفت: خداوند تبارك و تعالى محمد صلى اللَّه عليه و آله را- همان طور كه گفتى- به
پيامبرى مبعوث كرد و براى مؤمنين صاحب اختيار قرار داد. اگر اين امر خلافت را
بعنوان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله طلب نمودهاى كه حقّ ما را گرفتهاى، و اگر
بعنوان مؤمنين طلب نمودهاى پس ما هم از مؤمنين هستيم و در باره خلافت تو نظرى
نداديم و مورد مشورت و نظرخواهى قرار نگرفتيم، و ما خلافت را براى تو دوست
نمىداريم، چرا كه ما هم از مؤمنين بوديم و نسبت به تو كراهت داشتيم.
و امّا اين سخنت كه «در
اين امر خلافت براى من نصيبى قرار دهى»، اگر اين امر فقط براى توست آن را براى خود
داشته باش كه ما به تو احتياجى نداريم، و اگر حق مؤمنين