نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 213
خانهام را باز نمىكنم و مىدانم براى چه آمدهايد، و در را
باز نخواهم كرد. گويا براى سؤال در باره عقد خلافت آمدهايد؟ گفتيم: آرى. پرسيد:
آيا حذيفه در ميان شما است؟
گفتيم: آرى. گفت: سخن
درست همان است كه حذيفه مىگويد. و امّا من درب را باز نخواهم كرد تا امور آن طور
كه مىخواهد صورت گيرد. و آنچه بعد از اين مىشود بدتر از اين خواهد بود، و شكايت
را به درگاه خداوند مىبرم.
براء مىگويد: آنان
برگشتند و ابىّ بن كعب داخل خانهاش شد.
توطئه اصحاب سقيفه
براى جلب عباس بن عبد المطلب
براء مىگويد: اين خبر
به ابو بكر و عمر رسيد. سراغ ابو عبيدة بن جرّاح و مغيرة بن شعبة فرستادند و از
آنان نظر خواستند. مغيره گفت: نظر من اين است كه با عباس بن عبد المطلب ملاقات
كنيد و او را به طمع بيندازيد كه در اين امر خلافت او را نصيبى باشد و براى او و
نسل او بعد از خودش باقى بماند. و بدين وسيله فكر خود را در باره على بن ابى طالب
راحت كنيد، چرا كه اگر عباس بن عبد المطلب با شما باشد دليلى براى مردم خواهد بود
و كار على بن ابى طالب به تنهائى بر شما آسان مىشود.
براء مىگويد: ابو بكر و
عمر و ابو عبيدة بن جرّاح و مغيرة بن شعبة آمدند و در شب دوم از وفات پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله نزد عباس بن عبد المطلب وارد شدند.
ابو بكر سخن آغاز كرد و
خداوند عز و جل را حمد و ثنا نمود، و سپس چنين گفت:
خداوند محمّد را براى
شما بعنوان پيامبر و براى مؤمنين بعنوان صاحب اختيار مبعوث نمود و بر آنان منّت
نهاد كه او را در ميان ايشان قرار داد. تا آنكه براى او پيشگاه خود را اختيار كرد
و امر مردم را به خودشان سپرد تا مصلحت خويش را با اتّفاق- نه باختلاف- براى خود
انتخاب كنند. مردم هم مرا بعنوان حاكم بر خود و مسئول امورشان انتخاب كردند. من هم
آن را بر عهده گرفتم[1]، و به كمك
خداوند از سستى و حيرت و وحشت، ترسى ندارم و توفيق من جز از خداوند نيست.