نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 212
بنى هاشم در جريان سقيفه
براء بن عازب مىگويد:
از شدت ناراحتى عقل از كف داده بودم، اضافه بر مصيبتى كه در باره پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله داشتم. لذا به سرعت بيرون آمدم تا به مسجد رسيدم و نزد بنى هاشم
آمدم در حالى كه درب بر روى غير آنان بسته بود.
درب را به شدّت زدم و
گفتم: «اى اهل خانه»! فضل بن عباس بيرون آمد. گفتم:
مردم با ابو بكر بيعت
كردند! عباس گفت: «دستتان تا آخر روزگار از آن غبار آلود شد. من شما را امر نمودم،
ولى شما سرپيچى نموديد». من مكثى نمودم و آنچه در درونم مىگذشت تحمّل كردم.
مذاكرات شبانه عدهاى
از صحابه در جريان سقيفه
چون شب شد به مسجد رفتم.
وقتى در آنجا قرار گرفتم بياد آوردم كه من زمزمه قرآن پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله را مىشنيدم. از جا برخاستم و به طرف «فضاى بنى بياضه» بيرون آمدم و در آنجا
چند نفر را ديدم كه آهسته با يك ديگر صحبت مىكردند. وقتى به آنان نزديك شدم ساكت
شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولى من ايشان را نشناختم. لذا مرا صدا زدند
و من نزد آنان آمدم و ديدم آنان مقداد و ابو ذر و سلمان و عمار بن ياسر و عبادة بن
صامت و حذيفة بن يمان و زبير بن عوام هستند، و حذيفه مىگويد: «بخدا قسم آنچه به شما
خبر دادم انجام خواهند داد، بخدا قسم دروغ نمىگويم و به من دروغ گفته نشده است».
تا آنجا كه قومى
مىخواستند مسأله را بصورت شورا بين مهاجرين و انصار برگردانند. حذيفه گفت: نزد
ابىّ بن كعب برويم كه آنچه من مىدانم او هم مىداند.
نزد ابىّ بن كعب آمديم و
در خانه او را زديم. او آمد تا پشت در رسيد و گفت: شما كيستيد؟ مقداد با او صحبت
كرد. پرسيد: براى چه آمدهايد؟ گفت: در خانهات را باز كن، مسألهاى كه براى آن
آمدهايم بزرگتر از آن است كه از پشت در گفتگو شود. گفت: من در
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 212