responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 211

غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد.

كيفيت خروج اصحاب سقيفه و بيعت آنان‌

براء بن عازب مى‌گويد: هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت از آن ترس داشتم كه قريش براى اخراج امر خلافت از بنى هاشم متّحد شوند.

وقتى مردم كار خود را در باره بيعت ابو بكر به انجام رساندند حالت شخص متحيّر فرزند از دست داده‌اى مرا گرفت، اضافه بر حزنى كه از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داشتم.

من در رفت و آمد بودم و بزرگان مردم را زير نظر داشتم، و اين در حالى بود كه بنى هاشم براى غسل و حنوط كنار بدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جمع شده بودند. از سوى ديگر سخن سعد بن عباده و آن دسته از اصحاب جاهلش كه تابع او شده بودند به من رسيد[1]، و با آنان جمع نشدم و دانستم به نتيجه‌اى نخواهد رسيد.

همچنان بين آنان و مسجد رفت و آمد مى‌كردم و در جستجوى بزرگان قريش بودم. در همان حال متوجه شدم ابو بكر و عمر هم نيستند. ولى طولى نكشيد كه با آن دو و ابو عبيده روبرو شدم كه در ميان اهل سقيفه پيش مى‌آمدند و لباسهاى صنعانى‌[2] پوشيده بودند. هيچ كس از كنارشان عبور نمى‌كرد مگر آنكه متعرّض او مى‌شدند، و وقتى او را مى‌شناختند دست او را مى‌گرفتند و بر دست ابو بكر (بعنوان بيعت) مى‌كشيدند، چه به اين كار مايل بود و چه ابا مى‌كرد[3]!


[1]« سعد بن عباده» رئيس انصار بود و از طرف انصار به عنوان خليفه در مقابل ابو بكر و عمر معرفى شده بود و انصار تصميم داشتند او را امير قرار دهند.

[2] منظور از لباسهاى صنعانى نوعى لباس بوده كه در يمن ساخته مى‌شد.

[3] شيخ مفيد در كتاب« جمل» ص 59 روايت كرده است: عده‌اى از اعراب وارد مدينه شده بودند تا لوازم زندگى براى خود بخرند. مردم بخاطر وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از معامله با آنها مشغول به اين امور شدند. آنان هم در بيعت و مسأله خلافت حضور يافتند.

عمر سراغ آنان فرستاد و ايشان را فرا خواند و گفت:« مبلغى براى بيعت خليفه پيامبر برداريد و به سراغ مردم بيرون رويد و آنان را دست جمعى بفرستيد تا بيعت كنند، و هر كس امتناع ورزيد به سر و پيشانى بزنيد». راوى مى‌گويد: بخدا قسم اعراب را مى‌ديدم كه لباسهاى صنعانى به كمر بسته بودند و مسلح شده بودند و چوب بدست گرفته بيرون آمدند و مردم را زدند و به اجبار براى بيعت آوردند.

نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 211
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست