شود، به عنوان يك شعار تكميل كننده انقلاب
مطرح شد. همه كسانى كه آن موقع در مراكز اين انديشهها حضور داشتند يادشان است كه
مسأله قيام مسلحانه و مسلح شدن مردم بهپا خاسته، مسأله روز بود. در بين سالهاى
1343 تا سال 1356، در طول اين سيزده- چهارده سال، فكرها متوجه اين دو نقطه بود:
1- بايد انقلاب اسلاميمان را از نظر ايدئولوژيك و تفكر منسجم و سازنده،
غنىتر كنيم؛
2- بايد بازوى مسلح انقلاب، روزبهروز قوىتر و گستردهتر شود.
تا سال 1350 پيشرفتهاى سرّى چشمگيرى در ميان جناحهاى مختلف در هر دو
زمينه نصيب شد. در سال 1350 با كشف شبكههاى مبارز مسلح و با دستگيرى و سركوب
بسيارى از گروهها مسايل جديدى در جامعه مطرح شد. ولى، با تمام اين احوال، تا سال
1354 اين دو تلاش ارزنده، يعنى تلاش در جهت بارورتر كردن و غنىتر كردن ايدئولوژيك
انقلاب، و تلاش در جهت گستردهتر كردن ايمان به جهاد و مبارزه مسلحانه، همچنان به
خوبى پيش مىرفت. در سال 1354، يعنى چهار سال قبل، در ايران حوادثى روى داد كه در
برابر اميدآفرينى اين دو تلاش، با كمال تأسف، شكافها، جدايىها، تشتتها،
پراكندگىها، چند دستگىها و درگيريهايى كه به هر حال دشمن از آن بهرهمند مىشد،
تقريبا سراسر جامعه ما را فرا گرفت. سال 1355 سال بسيار نگرانىآور و ناراحت كنندهاى
بود براى همه كسانى كه با بافت انقلاب ايران در ابعاد مختلف آشنا بودند و
جنبههاى