مىانديشيد كه روزگار رهايى از هرچه ظلم و
ظالم است فرا رسيده. ولى پس از گذشت مدتى كوتاه، با يك كودتاى ننگين آمريكايى آنچه
ملت در اين چند سال رشته بود پنبه شد. پس از كودتاى آمريكايى 28 مرداد سال 32 ملت
يكباره احساس كرد همه زحمات و تلاشهاى چندين سالهاش بر باد رفته است. ديكتاتورى
خشن سلطنتى، با حمايت ارباب آمريكايى، خشنتر از آنچه در آن ده- دوازده سال ديده
بود، بار ديگر ملت آزاد شده ما را به بند كشيد. متفكرها به تجزيه و تحليل نشستند:
چه شد كه اين همه موفقيت به يكباره از دستمان رفت؟ نهضت مقاومت سرّى تشكيل شد.
فعاليتهاى گوناگون در برابر اين كودتا آغاز شد. كمبودهاى نهضت ملى
مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. آيا ما در آن نهضت به خاطر اينكه نتوانسته بوديم
كاملا همگام با دنياى مدرن قدم برداريم شكست خورديم؟ آيا تشكل در صفوف مردم ضعيف
بود؟ آيا تشكل در مركزيت رهبرى ضعيف بود؟ آيا چون رهبرى فردى بود نه جمعى، شكست
خورديم؟ سالها گذشت. در سال 39 فضاى كمى باز سياسى براى ملت ايران به وجود آوردند
تا ملت بتواند آن رژيم را بپذيرد و پذيرا باشد.
تلاشهايى در سال 39 تا 41 انجام گرفت. آن تلاشها هم شكست خورد. در
سال 14 شكل تازهاى از نهضت و انقلاب، اين بار با يك نوع رهبرى جديد آغاز شد. اين
بار ديگر حركت ملت ما با رهبرى زعامت سياسى آغاز نشد؛ با رهبرى امامت اسلامى و
دينى آغاز شد. نه امامت دينى كه كنار از سياست است، بلكه امامت دينى كه عين سياست
است؛ ولى سياستى