هستيم. ملت ما هر طور رأى داد ما هم از آنها
تبعيت مىكنيم. ما حق نداريم. خداى تبارك و تعالى به ما حق نداده است، پيغمبر
اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان يك چيزى را تحميل بكنيم. بله ممكن است
گاهى وقتها ما يك تقاضايى از آنها بكنيم؛ تقاضاى متواضعانه، تقاضايى كه خادم يك
ملت از ملت مىكند. لكن اساس اين است كه، مسأله دست من و امثال من نيست و دست ملت
است.[1] در منطق
اسلام، ادارهى امور مردم و جامعه، با هدايت انوار قرآنى و احكام الهى است. در
قوانين آسمانى و الهى قرآن، براى مردم شأن و ارج معين شدهاست؛ مردم هستند كه
انتخاب مىكنند و سرنوشت ادارهى كشور را به دست مىگيرند. اين مردمسالارى،
راقىترين نوع مردمسالارىاى است كه امروز دنيا شاهد آن است؛ زيرا مردمسالارى در
چارچوب احكام و هدايت الهى است. انتخاب مردم است، اما انتخابى كه با قوانين آسمانى
و مبراى از هرگونه نقص و عيب، توانستهاست جهت و راه صحيحى را دنبال كند.
... در نظام اسلامى- يعنى مردمسالارى دينى- مردم انتخاب مىكنند،
تصميم مىگيرند و سرنوشت ادارهى كشور را به وسيلهى منتخبان خودشان در اختيار
دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در سايهى هدايت الهى، هرگز به بيرون
جادهى صلاح و فلاح راه نمىبرد و از صراط مستقيم خارج نمىشود. نكتهى اصلى در
مردمسالارى دينى اين است.[2] امام راحل
بزرگوار ما، بزرگترين حق را از اين ناحيه به گردن امت اسلامى دارد كه آحاد مردم را
به مسؤوليت خودشان كه دخالت در امر حكومت است، متنبه و واقف كرد. از اين روست كه
در نظام اسلامى، هر كس متدين به عقيده و شريعت اسلامى باشد، در امر حكومت داراى
مسؤوليت است. هيچ