آن كسى كه ولىّ و حاكم مردم است، يك سلطان نيست؛ يعنى عنوان حكومت،
از بُعد اقتدار و قدرت او بر تصرف ملاحظه نمىشود؛ از بُعد اينكه او هر كارى كه
مىخواهد، مىتواند بكند، مورد توجه و رعايت نيست؛ بلكه از باب ولايت و سرپرستى
او، و اينكه ولىّ مؤمنين يا ولىّ امور مسلمين است، اين حق يا اين شغل يا اين سمت
مورد توجه قرار مىگيرد. قضيهى حكومت در اسلام، از اين جهت مورد توجه است. اگر
اين مفهوم ولايت و آنچه را كه اسلام براى ولىّ و والى به عنوان شرط و وظيفه قرار
داده است، بشكافيم- كه در كلمات ائمهى معصومين در اين باب، خيلى حرفهاى آموختنى
وجود دارد، و در همين نامهى اميرالمؤمنين به مالك اشتر و آن توصيههاى بزرگ،
مفاهيم ارزندهى زيادى هست- خواهيم ديد كه مردميترين نوع حكومت اين است. در فرهنگ
بشرى- يعنى فرهنگ آزاديخواهان عالم در طول تاريخ- هيچ چيزى كه از حكومت زشت باشد،
در مفهوم ولايت وجود ندارد. مفهوم استبداد يا خودسرى، به ميل خود يا به ضرر مردم
تصميم گرفتن، مطلقاً در معناى ولايت اسلامى نيست. نه اينكه يك شخصى نمىتواند به
نام ولايت از اين كارها بكند؛ خير، شياطينى هستند كه با همهى نامهاى خوب، همهى
كارهاى بد را در دنيا كردهاند. مقصود، آموزش و درس و راه اسلامى است. البته كسانى
كه دلباختهى مفاهيم غربى و بيگانهى از اسلام هستند، ممكن است حرفهايى بزنند، يا
تصوراتى بكنند؛ ليكن اينها بر اثر نشناختن مفهوم ولايت است.[1]
اينكه مىگوييم سياست ما عين ديانت است و ديانت ما عين سياست است، يك طرف قضيه
اين است كه سياست و بنيان آن بايد براساس دين باشد. روى ديگر سكه هم اين است كه
فعاليت سياسى نمىتواند از معيارها و ضوابط
[1] - سخنرانى رهبر معظم انقلاب در ديدار با مسؤولان و
كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران، به مناسبت عيد سعيد غدير 10/ 4/ 1370