حاجىجان! چه حاضر بود و كدام چيز آماده
بود؟ من صدراعظم نمىخواهم بشوم؛ من وزير نمىخواهم بشوم؛ من اركان دولت نمىخواهم
بشوم، من وظيفه نمىخواهم؛ من عيال ندارم، من ملك ندارم و نمىخواهم كه داشته
باشم. پس چه حاضر بود و چه آماده؟ جناب حاجى بسيار اشخاصها بواسطه من به رتبه بيگى
و پاشائى رسيدهاند و بسيار اشخاص بتوسط من به مواجبهاى باهظه رسيدهاند ولكن خود
من هميشه به يك حالت بوده و خواهم بود جز نصيحت و اصلاح مقصد ديگرى ندارم و آن كه
دل شاه را تغيير داد اگر قلندر اصفهانى است و يا ناقلندر تهرانى، زنيمى كه راضى شد
و آن عتيلى [1] كه تهاون ورزيد، خداوند تعالى از همهكس بهتر مىداند (انسان چون
حق كشف حقايق نتواند بكند) جزاء همه در اينجا و در آنجا در دست حق است. نگاشته
بوديد كه جناب جلالتمآب اجل افخم به اوج اقتدار رسيدهاند! اگر در آن نفع خلق است
باعث مسرت و خشنودى است. اگر چشم من درو خير عموم عباداللَّه نباشد، كور باد بهتر
است و اگر دستم براى سعادت مخلوق نكوشد، از حركت بازماند و اگر پايم در راه نجات
امت محمديه قدم نزند شكسته شود. اينست مذهب من و اينست مشرب من و اميد آن دارم كه
جناب جلالتمآب اجل، به قدر اقتدار خود در خير ايرانيان بيچاره مسكين فلكزده
بكوشد. و اما ميرزا نعمتاللَّه، سواد مكتوبى كه از براى شما روانه كرده بود، پيش
من فرستاد و البته شما يكى از آن وجوه ثلاثه را كه بشما عرضه كرده بود، قبول
خواهيد كرد و از راه عدل و انصاف منحرف نخواهيد شد. از فاضل چيزى ننوشته بوديد،
جميع اهل خانه و متعلقين خود را و حاجى محمدابراهيم را از طرف من سلام بگوئيد و
آتش سوزان برزخ اين جهان را بر خود بملاحظه قيموميت الهيه بَرد و سلام نمائيد و
جناب آقاميرزا خليل را مخصوصاً سلام بگوئيد. عبدالغفور حالش چگونه است؟ والسلام.
جمالالدين الحسينى
______________________________
[1]. زنيم، پست و فرومايه. عتيل مزدور، نوكر.