جناب محتشم مكرم حاجى محمدحسن امين هميشه مورد عنايت خاصه الهيه و
مظهرفيوضات ربانيه بوده خورسند باشند، آمين. پس از آن كه مكتوبى به شما روانه
نمودم كاغذى از طرف شما رسيد و فاصله بين صدور آن و ورود اين بيش از پنج ساعت
نبود- صدق است اين مملكتها جامه و دهن و معده را نجس مىكند و لكن آن بلاد، عقل و
روح و نفس ناطقه انسان را ملوث مىگرداند، چونكه بيچارهها بجهت تضارب آراء فاسده
و تلاطم اطماع فاسده و هيجان اخلاق رذيله ابالسه محتاج مىشوند كه دروغ گويند و
تزوير و مكر و خدعه بكار برند و از طريق مستقيم منحرف گردند و برضد فطرت طاهره
خويش عمل نمايند و جناب حاجى در نفس خود ملاحظه كند (با آنكه طالب صلاح و فلاح و
در اصل فطرت از همه ايرانيانى كه از نظر گذشته است برترند) همين امور را خواهند
يافت (چاره نيست چه بايد كرد) و لكن ممكن است كه اندكاندك حقيقت حال بر خود انسان
ملتبس گردد و زشت را زيبا شمارد (نعوذ باللَّه) ... نوشته بوديد كه به مشهد مقدس
بروم و خلق را علم بياموزم (بسيار خوب است) ولى در مملكتى كه افتراگفتن را هنر
دانند و دروغگوئى را كاردانى و نميمه را پيشه خود شمارند و بدين صفات شيطانيه در
محافل و مجامع مباهات و مفاخرت نمايند و خويشتن به زيركى ستايند؛ چقدر دشوار است
سخن از حق راندن و حقيقت علم را آموختن، خصوصياً با جاهلى كه خود را دانا شمارد و
كورى كه خويش را بصير انگارد. با همه اينها چنان گمان مىكنم كه شما در آن چند
ماه، كه شب و روز و در هر