جناب محتشم مكرم حاجى محمدحسن امين دارالضرب السلطانيه هميشه خورسند
ومسرور بوده باشند. مكتوب شما كه آرزوى حصول فرصت از براى گلهگذارى (جاى التماس دعا
را گرفته بود) رسيد. جناب حاجى، من آنچه گفتهام و ميگويم و كردهام و مىكنم، همه
محض و صرف از براى خير امت محمديه بوده است و خواهد بود، و بهيچوجه انانيّت مرا
درو مدخلى نبوده است و اگر منافقان ايران در نزد كوران و كران كه نه چيزى
شنيدهاند و نه ديدهاند، انكار نمايند اميد آن دارم كه شما در پيش نفس خود اعتراف
كنيد كه راست مىگويم. و چون خداوند تعالى از حقيقت كنش و روش من مطلع بود، لهذا
دولت عثمانى را پس از شش ماه كه از در مخالفت با من درآمد، گوش و دماغش را بريده
كمرش را شكست و خديويت مصر را پس از آنكه مملكتش را پارچهپارچه كرد، پاى سنگين
انگليز را بر گلوى آن نهاده كه نزديك است كه نفسش قطع شود و شيرعلىخان و عائله
آنرا تار و مار كرد. اكنون مىگويم اگر ايران بر گناه خود اصرار نمايد و توبه
نكند، خداوند تعالى چون بهجهت گناهان سابقش گوش و دماغ كنده است، حالا سرش را
خواهد بريد و گوشتش را طعمه نسرها و عقابها خواهد نمود و بسيار زمان طول نخواهد
كشيد. خداوند تعالى بيزار است از اين اعمال جاهليت و رسوم وحشىها كه بر سر آنها
عمامه اسلام و دين نهادهاند، اينك من جهاراً مىگويم و عالم در اين نزديكى خواهند
ديد. نوشته بوديد كه پس از ورود من به طهران همه چيز آماده و حاضر بود،