responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 74

عايشه بود كه معاويه به ملاقات او رفت و در اين باره گفت:

إنّ أمر يزيد قضاء من القضاء، وليس للعباد الخيرة من أمرهم، وقد أكّد الناس بيعتهم في أعناقهم وأعطوا عهودهم على ذلك ومواثيقهم، أفترين أن ينقضوا عهودهم ومواثيقهم؟

اين‌كه من تصميم گرفته‌ام كه يزيد بعد از خودم خليفه باشد، از قضاى الهى ناشى مى‌شود و اراده خداوند متعال است. اين كارى تمام شده است و مردم در اين مسئله حق اظهار نظر ندارند.

اى عايشه! آيا نظر تو اين است كه مردم از اين عهدى كه بسته‌اند، دست بردارند؟

عايشه در پاسخ به او گفت:

أمّا ما ذكرت من عهود ومواثيق، فاتّق اللَّه في هؤلاء الرهط ولا تعجل فيهم؛[1]

از خدا بترس، كدام عهد و پيمان و كدام موافقت؟ چرا به شخصيت‌هاى بزرگ نسبت دروغ مى‌دهى؟ بر خلاف ديدگاه آنان تصميم نگير و درباره آنان تعيين تكليف نكن.

يكى از مصادر شيعى كه به مخالفت عايشه اشاره مى‌كند، كتاب صراط مستقيم است. اين اثر از كتاب‌هاى مفيد بوده و مؤلّف آن علّامه على بن يونس عاملى نباطى بياضى از علماى قديم ماست. او مى‌نويسد: معاويه بر فراز منبر بود و براى ولايت‌عهدى يزيد از مردم بيعت مى‌گرفت. عايشه او را مورد خطاب قرار داد و گفت:

هل استدعى الشيوخ لبنيهم البيعة؟

آيا بزرگان صحابه كه خليفه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله‌ بودند، براى فرزندانشان از مردم بيعت گرفتند؟ آيا آنان اولادشان را جانشين خود كردند؟

معاويه در جواب گفت: نه!


[1] - الإمامة والسياسه: 1/ 205

نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على    جلد : 1  صفحه : 74
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست