responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 89

آدم‌هاى اين ماجرا اهالى دو شهر از شهرهاى كشورمان. اگر نامى از اين شهرها بياورم، ممكن است به مذاق برخى از ساكنان آنها خوش نيايد و اگر نام نياورم، به مقصدى كه مى‌خواهم نمى‌رسم! بالاخره شروع مى‌كنم به نوشتن. هر چه بادا باد!

در اين ماجرا حرف از بيرونى و اندرونى در خانه‌هاى قديم است.

دوست دارم اطلاعات بيشترى از اين فضا به خوانندگانم بدهم. از جا بر مى‌خيزم و كتاب‌هايى را كه احتمال مى‌دهم پيرامون اين مطلب حرفى براى گفتن دارند، تورّقى مى‌كنم.

پيشتر مى‌روم. بايد از قول يكى از شخصيت‌هاى اين ماجرا مطلبى بگويم. نمى‌دانم در نشر محاوره‌اى «كم و بيش» مى‌نويسند يا «كمابيش» درست است! كتاب «غلط ننويسيم» ابوالحسن نجفى را برمى‌دارم و با وسواس به دنبال اين واژه مى‌گردم. نكند كلمه اشتباهى را در ذهن مخاطب خود حك كنم.

... ادامه مى‌دهم. ياد شعرى مى‌افتم. اينجا جاى آن است. حرف ندارد!

حور از بهشت بيرون، نايد تو از كجايى ...

مصراع ديگرش را فراموش كرده‌ام. «امثال و حكم» دهخدا را مى‌بينم.

متأسفانه در آن نيست. به يكى از دوستانم كه استاد ادبيات فارسى در دانشگاه است زنگ مى‌زنم. اين شعر را نشنيده، ولى قول مى‌دهد بپرسد و كمكم كند ... اما من كه وقت ندارم بخواهم منتظر جواب او شوم.

بالاخره ياد يكى از خويشانم مى‌افتم. اهل شعر و ادب است. با او تماس مى‌گيرم. خودش گوشى را بر مى‌دارد. خوشبختانه اين شعر را به خاطر دارد. از سعدى است. مصراع دوم را مى‌گويد و مى‌نويسم:

... مه بر زمين نباشد، تو ماهرخ كدامى‌

چه دردسرتان بدهم؛ اذان ظهر را كه مؤذن مى‌گويد اين جوانه هم بر

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 89
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست