responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 285

در آن سو، برادران شاهين، او را تهديد كردند كه اگر يك بار ديگر تو را با اين دختر ببينيم. چنين و چنان مى‌كنيم ...

و در اين سو، گلى بيچاره ماند و دل آشوبى صبحگاهان، بارى از شيشه، جنينى در رحم!

از قرائن و شواهد، اين را فهميد و به تنها كسى كه توانست بگويد، شاهين بود ... كه حالا گاهى مخفيانه سرى به او مى‌زد.

***

ديگر نمى‌تواند ادامه دهد. بغض مانده در گلو، چنگ در دامان اشك ديده مى‌زند و تا آن را نمى‌فشاند، خود فرو نمى‌نشيند.

گريه مى‌كند ... گريه مى‌كند و به هق هق مى‌افتد.

-

آقا! يه روز عصر داشتم خونه رو جارو مى‌زدم كه ديدم سر و كله شاهين پيدا شد. با عجله و شتاب! گفت گلى پاشو بريم دكتر. تو بايد ديگه زير نظر پزشك باشى. گفتم حالا! اين چه وقت دكتر رفتنه؟ گفت اين دكتر آشناس. كلى التماسش كردم. گفت الان وقت داده. خامم كرد. منو برداشت و برد يه درمانگاه در حاشيه شهر! هيچكس توى درمانگاه نبود. هيچكس! فقط يه دكترى توى يه اتاق رنگ و رو رفته نشسته بود. پشت يه ميز قراضه.

گفتم شاهين! من مى‌ترسم. گفت نترس آشناس.

يه آمپول اين طرف، يه آمپول اون طرف پام زد ... تمام جونم بى‌حس شد.

خدا از سر تقصيرش نگذره. خدا نيست و نابودش كنه. جلوى چشمم ...

بچه‌مو قطعه قطعه كرد و از بين برد.

-

براى خطبه عقدى كه خوندين، مهريه‌اى هم معلوم كردين؟ شاهدى، سندى، چيزى!

-

آره آقا. با خودمون گفتيم يه كلام الله مجيد با هفتصد سكه بهار آزادى! حرف شاهين براى من حرف بود. فكر نمى‌كردم يه روزى ديگه سراغ منو

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 285
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست