نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 286
نگيره!
-
چرا نمىرى شكايت كنى؟
-
اى آقا! به هر كى مىگم، مىگه داداشش از اون دم كلفتهاس! خرش خيلى
مىره ... كى حرف منو مىشنفه؟ اصلًا كى باور مىكنه كه من زن اون بودم. تازه اگه
يه تهمت هم بهم نزنن خيليه!
***
گلى يك حقيقت عريان جامعه ماست. در كوچه و
خيابان اطراف ما!
من حرفى براى گفتن به او ندارم. داغ جنين او هنوز تازه است.
شاهين به او سر بزند يا نزند، چيزى براى پنهان كردن ندارد. اين پسر
امروز درِ هر خانهاى را به خواستگارى بزند، كسى از گذشتهاش نمىپرسد.
در اين ماجرا بازنده كيست؟
خدا كند شما نباشيد.
~
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 286