responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 266

خانواده پدرى‌اش سپرد و روانه انگليس شد؛ براى مداوا!

چون زبان مى‌دانست، براى ايجاد ارتباط با ديگران چندان به مشكل برنخورد. سير درمان را در آنجا ادامه داد و با طبيب معالج خويش به مشورت نشست:

-

دكتر! مى‌توانيد راحت همه چيز را براى من بگوييد. فكر مى‌كنم تحمل شنيدن حرف‌هايتان را داشته باشم.

-

در يك وضع معمولى، شما حداكثر تا شش ماه ديگر زنده خواهيد ماند. بيمارى شما پيشروى سريع خويش را آغاز كرده است. اگر بخواهيد تحت عمل جراحى قرار بگيريد، بايد كاسه سرتان برداشته شود. من هيچ قولى نمى‌توانم به شما بدهم. چنين عملى در شرايطى كه شما داريد، بسيار خطرناك است؛ اما اگر از اين جراحى جان سالم بدر برديد، ديگر از خطر رسته‌ايد!

-

دكتر! براى عمل جراحى چقدر فرصت دارم؟ مثلًا 72 ساعت خوب است؟

-

هيچ مانعى ندارد.

خدا نكند شما جاى او باشيد. فقط فرض كنيد كه اگر شما 72 ساعت تا پايان زندگى خويش فرصت داشتيد، چه مى‌كرديد؟ (چنين احتمالى قطعاً به صورت قوى براى او مطرح بود.) مى‌خواهيد حرف‌هاى خودش را برايتان بگويم؟

گفت آمدم تلفنى با تك تك اعضاى خانواده‌ام در ايران صحبت كردم.

جريان را به آنها گفتم و غزل خداحافظى را خواندم. بعد هم بليت موزه‌ها و مراكز تفريحى لندن را گرفتم و در اين فرصت مغتنم از عمر خود، آثار شگفت‌انگيز و مراكز ديدنى را از نظر گذراندم. در اين چند روز مختصر، چنان از عمر خود خوب بهره بردم كه هيچكس از يك سرطانى مشرف به‌

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 266
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست