نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 267
مرگ انتظار نداشت. بعد هم با نهايت آرامش
خود را به تيغ جراح سپردم ...
كاسه سرش را برداشتند و غده سرطانىاش را عمل كردند. از بيمارستان
انگليسىها به سلامت بيرون آمد. امروز هم زندگى، شغل و موقعيت پيشين خود را كاملًا
بازيافته است.
نگوييد چه بىخيال! دارد مىميرد، سراغ موزه مىرود. بله! او به مدد
اميد نجات يافت. من كه از شما بيشتر در جريان كار او بودم، مىدانم اگر او خود را
باخته و تسليم كرده بود، آنروز، مرگ با تيغ آخته خويش چنان بر فرق او مىكوبيد كه
ديگر تا قيامت نتواند سر برآورد! چه رسد به اينكه امروز سرزنده و شاداب دوباره با
شاگردان خويش نغمه سردهد كه:
! em taeper esaelP
***
من تا فروردين 1376 كه آن دكتر متخصص را در
اروميه نديده بودم، نمىدانستم اطبا در اروپا طى يك دوره شش ماهه، روشهاى برخورد
روانى-
عاطفى با بيماران سرطانى را مىآموزند.
نمىدانستم در دانشگاههاى اروپا به اين نكات به صورت جدى توجه مىشود. او برايم
گفت كه در اين دوره آموزشى فشرده، به ما مىآموزند كه هر چه اعتقادات، اميدوارى و
ارتباط با خداى مهربان در مريض سرطانى، قوىتر باشد، آسانتر خواهد توانست با وضع
موجود سازگارى كند.
برايم گفت كه در دانشگاههاى اروپا اين اصل ثابت و مسلم است كه
عرفان، مذهب، اميد و نشاط، در بهبود بيمارىهاى صعبالعلاج، بسيار مؤثر است. ما موظفيم بالاى تخت بيمار خود حرف از فناى اين دنيا و بقاى آخرت
بزنيم و روح و جان مريض خود را از چنين اميدى لبريز سازيم.
عزيزان من! اميد و ايمان، مسير بيمار سرطانى ايستاده در انتظار مرگ
را از آن دنيا به سمت اين دنيا معطوف مىكند و سالها او را نگه مىدارد. شما
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 267