نام کتاب : مهدى (عج) ده انقلاب در يك انقلاب نویسنده : رحيم پور ازغدى، حسن جلد : 1 صفحه : 32
كه نسلبهنسل، از ابراهيم عليه السّلام و
اسماعيل عليه السّلام به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و از طريق ايشان به
اهلبيت عليهم السّلام رسيد، بحث على حدّهاى است زيرا مىدانيد كه اهلبيت عليهم
السّلام و خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از حيث نسبى، فرزندان اسماعيل
عليه السّلام و ابراهيم عليه السّلام هستند و آن گوهر الهى در اين نسل، محفوظ
ماند. اما درعينحال براى اينكه روشن بشود كه مسئله، مسئلهاى انسانى و بشرى است
نه يك مسئله نژادى و عربى، و براى آنكه روشن بشود كه مسئله، مسئله جهانشمول و
تاريخى است و همه طبقات را برهم مىزند، مادران چند تن از ائمه ما از پايينترين
موقعيتهاى اجتماعى، انتخاب مىشدند و جزء بردگان بودند يعنى اسراى جنگى كه در
جنگهاى بنىعباس و بنىاميّه و در فتوحاتشان اسير مىشدند و به كشورهاى اسلامى
آورده مىشدند تا بين خانوادههاى مسلمان، تقسيم شوند. مادر چند تن از ائمه ما از
همين طبقات بودند يعنى بزرگترين انسانهاى تاريخ كه درواقع، «انسان كامل» و الگوى
بشريّت هستند از مادرانى بهدنيا آمدند كه ظاهرا در طبقهبندىهاى اجتماعى،
اقتصادى و سياسى، جزء طبقات بسيار پايين بودند؛ طبقاتى كه نبايد به حساب مىآمدند.
از جمله، مادر مهدى (عج) از چنين طبقهاى و در چنين وضعيتى است و قضيه جالبى دارد
كه بد نيست اينجا عرض كنم.
[روايتى از بشر بن سليمان]
بشر بن سليمان، از همراهان و رازداران اهلبيت عليهم السّلام است كه
نقل مىكند يك روز، امام هادى عليه السّلام پدر امام حسن عسگرى عليه السّلام مرا
خواست و به من گفت كه مىخواهم رازى بزرگ را با تو درميان بگذارم. سپس مبلغى پول و
نامهاى به من داد كه با خط رومى بسيار زيبايى نوشته شده بود و خواست تا اين قضيه
را با كسى درميان نگذارم و بسرعت بهطرف بغداد حركت كنم. فرمود: در فلان روز در
معبر
نام کتاب : مهدى (عج) ده انقلاب در يك انقلاب نویسنده : رحيم پور ازغدى، حسن جلد : 1 صفحه : 32