به سختى مىتوان حتى يك وصف نيكو و صريح در باب اكثريت را در قرآن
كريم جويا شد. بلكه برعكس در بيش از 160 آيه قرآن به نفى ايده اكثريت و مذمت آنان
پرداخته است. بهگونهاى كه خداوند بارها به پيامبر خويش هشدار مىدهد و عنايت به
رأى اكثريت را اسباب گمراهى و سختى او مىداند. در آيه 116 سوره انعام آمده است:
«وَ إِن تُطِعْ أَكثَرَ مَن في الارضِ يُضِلُّوك عَن سَبيلِ اللهِ؛ و تو اگر اكثر مردم روى زمين را اطاعت كنى، تو را از راه خدا گمراه
كنند.»
آيه 7 سوره حجرات اطاعت از اكثريت را به سود مردم نمىداند و آنان را
از پيگيرى چنين تقاضايى از پيامبر (ص) خويش برحذر مىدارد:
«وَ اعملوُا أَنَّ فِيكُم رَسُولَ اللهِ، لَو يُطيعُكُم فِي
كَثيرٍ مِنَ الأَمرِ لَعَنِتُم؛ بدانيد رسول خدا در ميان
شماست، چنانچه در بسيارى از امور تابع فرمان شما باشد به مشقت گرفتار مىآييد.»
در مجمع البيان ذيل آيه نخست آمده است كه اين بيانگر آن است كه در
دين خدا و شناخت حق، اعتبارى به اقليت و اكثريت نيست، چرا كه مىتواند حق با گروه
اندكى باشد: «كَم مِن فِئةٍ قليله غَلَبَت فِئةٍ كثيرةً باذن الله»[2] چه بسا
گروهى اندك كه به خواست خدا بر گروهى بسيار چيره شدند. با اين وجود قرآن قداست
بخشى به اقليت (نخبه) را تنها در سايه خود مورد اعتنا شمرده است و فى نفسه اقليت
را نيز فاقد سلامت مىداند. افراط و تفريط در اين مقوله باعث بروز مشكلاتى در
مشروعيت حكومتهاى پس از پيامبر (ص) گرديد. برخى صرف اجماع از سوى مردم را دليل بر
حقانيت مشرب و مكتب خود دانستند تا آنجا كه به امت ويژگى عصمت بخشيدند و بعضى ديگر
برعكس، هميشه اقليت را مشروب از حقيقت شمردند.[3]
در حالى كه داورى قرآنى بيش از هر چيز ناظر به سلب مشروعيت اكثريت است و