responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : گفتم گفت نویسنده : محدثى، جواد    جلد : 1  صفحه : 12

گفت: بگذار من هم دليل خودم را بگويم. ما چرا به چيزى يا كسى محبت پيدا مى‌كنيم؟ رمز جاذبه اشياء براى ما در چيست؟ آيا غير از اين است كه در آن «مورد محبت»، نشانه‌هايى از كمال، جمال، خوبى، جامعيت، سودمندى، جاودانگى و خير مى‌بينيم و به آن علاقه‌مند مى‌شويم؟ فطرت ما به سوى آنچه خوب و زيبا و خير باشد كشيده مى‌شود. اين را مى‌گويند «قانون جذب و انجذاب».

گفتم: مثلًا ما به پدر و مادر محبت داريم، يا والدين به فرزندانشان دلبستگى دارند. در آنها چه ديده‌اند كه شيفته شده‌اند؟

گفت: مگر والدين، تأمين كننده نيازهاى عاطفى و روحى فرزندان نيستند؟ مگر پدران و مادران تداوم وجود خود را در «آينه فرزندان» نمى‌بينند؟ چه خيرى و جاذبه‌اى زيباتر از اين؟

گفتم: ولى من فكر مى‌كنم اين محبت در نهاد آنان وجود دارد. در سايه اين عشق، به هم نزديك مى‌شوند و به خوبى‌ها، فايده‌ها و زيبايى‌هايى يكديگر پى مى‌برند.

گفت: آيا شده است شما به كسى كه نمى‌شناسيد، علاقمند باشيد؟ يا براى رفتن به شهر و كشورى كه هيچ اطلاعى از آن نداريد، مشتاق باشيد؟

گفتم: نه، دليلى ندارد كه دل به چيزى بسپارم كه از آن هيچ نمى‌دانم؟

گفت: داريم به هم نزديك مى‌شويم. گاهى از كنار كسى رد مى‌شوى كه او را نمى‌شناسى، يا در كنار كسى مى‌نشينى كه صرفاً به عنوان يك فرد برايت مطرح است و از افكار، روحيات، سوابق، ويژگى‌ها، موقعيت اجتماعى و جايگاه خاص او اطلاعى ندارى. برخوردت هم عادى است و بى‌احساس. اما همين كه بدانى آن كه در كنارت نشسته يا از برابرت‌

نام کتاب : گفتم گفت نویسنده : محدثى، جواد    جلد : 1  صفحه : 12
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست