جامعه بيندازيم تا ببينيم كه اين آرمان
فمينيستى، چقدر بعيد و دور و دراز است.
پاگليا استدلال مىكند كه علّت ويژگىهاى نامساعد زنانهسازى جامعه
را مىتوان در چگونگى واكنش فمينيستها به روابط صميمى بين مرد و زن در اتاق خواب،
پيدا كرد. وى استدلال مىكند كه اگر زنان نتوانند حتى مسئوليت روابط جنسى خود را
بپذيرند، باور اينكه آنها بتوانند مسئولانهتر در دنياى بزرگ زندگى اجتماعى رفتار
كنند، سخت است.
در سال 1979 سوزان گريفين در كتاب خود با عنوان «تجاوز جنسى: قدرت
آگاهى» استدلال كرد: «تجاوز جنسى، عمل مردى ديوانه يا مردى كه بهطور ناگهان مغلوب
شهوت شده، نبود. بلكه عملى سياسى بود كه سيستم سلطه مردانه را تأييد مىكرد و براى
تمام طبقات مردان سودمند بود، خواه تجاوز جنسى انجام داده بودند يا خير. چون تجاوز
جنسى نوعى تروريسم است كه آزادى زنان را به شدّت محدود مىكند و آنان را به مردان
وابسته مىكند.»
اگر چه اين توجيه اجتماعى- سياسى براى تجاوز جنسى در انسانها، از
لحاظ تجربى نادرست است- با توجه به اينكه فعاليتهاى تجاوز جنسى در چندين گونه
غيرانسانى ثبت شدهاند و بهعقيده برخى بيولوژيستها تجاوز جنسى آخرين ملجأ منطقى
براى برطرف كردن نياز ذاتى جانور به زادن است؛ با اين وجود، اين ايدئولوژى به سرعت
در جامعه فمينيستى پراكنده شد.