responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 58

امام اصرار كردند و بر بستن درِ خانه پافشارى كردند، امام فرمودند: گفتم نه، اگر بيش از اين اصرار كنيد، به خيابان مى‌روم و از آنجا هم به سوى حرم مى‌روم.

بعد فرمودند: اين چوبى كه بر سر طلبه‌ها زده‌اند، بايد به سر من مى‌زدند. آن وقت، شما به من مى‌گوييد كه درِ خانه‌ام را ببندم. اگر درِ خانه‌ام را ببندم كه اين طلبه‌ها نمى‌توانند داخل بيايند.[1]

كار خود را به ديگران واگذار نمى‌كردند

امام مقيد بودند تا آنجا كه امكان دارد كار خود را بر ديگرى تحميل نكنند و كار خود را خودشان انجام دهند. در نجف گاهى اتفاق مى‌افتاد كه امام از روى پشت بام متوجه مى‌شدند كه چراغ آشپزخانه يا دستشويى روشن مانده است.

در اين موارد به خانم يا ديگر كسانى كه در پشت بام بودند، دستور نمى‌دادند كه بروند و چراغ را خاموش كنند، بلكه خود راه مى‌افتادند و سه طبقه را در تاريكى پايين مى‌آمدند و چراغ را خاموش مى‌كردند و باز مى‌گشتند.

گاهى نيز قلم يا كاغذى مى‌خواستند كه در طبقه دوم منزل بود. در اين شرايط نيز به هيچ كس حتى به عزيزانش، فرزندان شهيد مرحوم حاج سيد مصطفى، دستور نمى‌دادند كه براى او قلم و كاغذ بياورند، بلكه خودشان برمى‌خاستند از پله‌ها بالا مى‌رفتند تا آنچه را كه لازم داشتند، برمى‌داشتند و باز مى‌گشتند.[2]

نَفْسْ است كه دعوت مى‌كند

در نجف كه بودم يادم هست از بعضى از افراد گلايه‌اى مى‌شنيدم كه امام خيلى با ما گرم نمى‌گيرد. من اين مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفى منتقل كردم كه به امام بگوييد قدرى بيشتر با اين افراد گرم بگيرند. ايشان گفت: ما اين قدر اين مسأله را به امام گفته‌ايم و امام فرموده‌اند:


[1] - آيت‌اللّه امينى: پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 269

[2] - حجّت‌الاسلام سيد حميدروحانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 174- 173

نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 58
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست