responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 57

زيارت مختصر و پذيرايى از ديگران‌

يكى از علما براى من نقل كرد كه يك سال تابستان به اتفاق امام و چند تن ديگر از روحانيان به مشهد مشرف شديم و خانه دربستى گرفتيم.

برنامه ما چنين بود كه بعدازظهرها پس از يكى- دو ساعت استراحت از خواب بلند مى‌شديم و دسته جمعى روانه حرم مطهر مى‌شديم و پس از زيارت و نماز و دعا به خانه مراجعت مى‌كرديم و در ايوان با صفايى كه در آن خانه بود مى‌نشستيم و چاى مى‌خورديم.

برنامه امام اين بود كه با جمع به حرم مى‌آمدند ولى دعا و زيارتشان را خيلى مختصر مى‌كردند و تنها به منزل بازمى‌گشتند. ايوان را آب و جارو مى‌كردند، فرش پهن مى‌كردند، سماور را روشن و چاى را آماده مى‌ساختند و وقتى كه ما از حرم بازمى‌گشتيم، براى همه چاى مى‌ريختند.

يك روز من از ايشان سؤال كردم: اين چه كارى است؟ زيارت و دعا را به خاطر آن كه براى رفقا چاى درست كنيد، مختصر مى‌كنيد و با عجله به منزل باز مى‌گرديد؟

امام در جواب فرمودند: من ثواب اين كار را كمتر از آن زيارت و دعا نمى‌دانم.[1]

اجازه دهيد درِ منزل را ببنديم‌

روز شهادت امام صادق عليه السلام بود و من در خانه حضرت امام خمينى (ره) در خدمت ايشان بودم. عده‌اى از آقايان علما نيز حضور داشتند. ناگهان عده‌اى از طلبه‌ها با سر و دست شكسته وچشم گريان و بى عبا و عمامه سراسيمه به منزل امام وارد شدند.

آن‌ها بسيار مضطرب و پريشان بودند. خودتان حتماً مى‌توانيد تصور كنيد كه با توجه به رعب و وحشتى كه ساواك در دلها انداخته بود، ديدن طلبه‌ها با آن وضع چقدر باعث اضطراب مى‌شد.

در اين موقع يكى از آقايانى كه در منزل حضور داشت، خدمت امام عرض كرد:

آقا! وضع خطرناكى است، اجازه دهيد درِ منزل را ببنديم. امام فرمودند: نه. وقتى به‌


[1] - حجّت‌الاسلام سيد حميد روحانى: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 169

نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 57
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست