همه مخالفتها با خدا و ابتلاء به معصيتها و جنايتها و خيانتها از
حبّ خود
است، كه حبّ دنيا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال از آن
نشأت مىگيرد؛ در عين حال كه هيچ دلى به غير صاحب دل به حسب فطرت بستگى نتواند
داشت؛ لكن اين حجابهاى ظلمانى و نورانى كه ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و
به گمان و اشتباه خود، غير صاحب دل را دلدار مىداند، ظلمات فوق ظلمات است.
ما و امثال ما به حجابها [ى] نورانى نرسيديم و در حجابهاى ظلمانى
اسير هستيم. آنكه گويد: «هَبْ لى كَمالَ
الْانْقطاعِ الَيْكَ وَانِرْ ابْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتَّى
تَخْرِقَ ابْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»[1] از
حجابهاى ظلمانى گذشته است.
شيطان كه در مقابل امر خدا ايستاد و به آدم خضوع نكرد، در حجابِ
ظلمانىِ خودبزرگ بينى بود و «خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ انَا خَيْرٌ مِنْهُ»[2] گويان از ساحت ربوبى مردود شد و ما
نيز تا در حجاب خودى هستيم و خودبين و خودخواه هستيم، شيطانى هستيم و از محضر رحمن
مطرود.
و چه مشكل است شكستن اين بت بزرگ كه مادر بتها است[3]؛
و ما تا خاضع او و فرمانبردار او [نفس] هستيم خاضع براى خدا و فرمانبردار او- جلّ
و علا- نيستيم و تا اين بت شكسته نشود حجابهاى ظلمانى دريده و برداشته نشود.
اول بايد بدانيم كه حجاب چيست كه اگر ندانيم، نخواهيم توانست در صدد
رفعش- يا لااقل تضعيفش- بر آييم و يا لااقل هر روز به غلظت و قوّت آن نيفزاييم.
در حديثى است كه بعض اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم
خدمت ايشان بودند صدايى به گوششان رسيد، سؤال كردند: چه صدايى است؟ فرمودند: «صداى
سنگى بود كه هفتاد سال قبل از لب جهنّم حركت كرده بود و حال به قعر جهنّم رسيد»،
آنگاه