من بنا داشتم يك دفعه كه همه با هم جمع
هستيد چيزى براى شما بگويم. بعد گفتند: شما مىدانيد غيبت چقدر حرام است؟ گفتيم
بله. بعد گفتند: شما مىدانيد آدم كشتن عمدى چقدر گناه دارد؟ گفتيم بله. فرمودند:
غيبت بيشتر! بعد گفتند:
شما مىدانيد فعل نامشروع و عمل خلاف عفت (زنا) چقدر حرام است؟ گفتيم
بله. فرمودند: غيبت بيشتر.[1]
لباس تجمّلى
هرگاه امام چيزى ببينند كه خلاف شأن اشخاص است، اعتراض مىكنند؛
مثلًا يكى از بستگان ما لباسى پوشيده بود با اينكه ظاهرش مشكى بود امّا به نظرشان
آمده بود كه اين تجملى است. روز عيد بود و منزل خود حضرت امام بوديم. امام گفتند:
اين لباس مناسب نيست، نپوشيد. ايشان گفتند: اين مشكى است. امام
گفتند: بله، امّا اين در شأن شما نيست. و آن شخص هم قبول كرد و رفت لباس را عوض
كرد.[2]
فهميدم عصبانيت امام براى چيست
اواخر سال 67 روزى به اطاق آقا وارد شدم، ديدم خيلى اوقاتشان تلخ
است، من اوقات تلخى ايشان را كه ديدم، قدرى ساكت نشستم. آقا به من گفتند:
آن مفاتيح را به من بده. بلند شدم و مفاتيح را آوردم. دستكش دست
ايشان بود و ورق زدن هم برايشان سخت بود. چون اوقاتشان تلخ بود هى ورق مىزدند ولى
آنجايى را كه مىخواستند پيدا نمىكردند.
يك ساعت به مغرب مانده بود، به من گفتند: من تا حالا خيال مىكردم كه
امروز آخر رجب است و تا حالا اعمال روز آخر ماه رجب را انجام مىدادم. حالا
فهميدهام كه اول شعبان شده و نمىدانم اصلًا بايد چه كار كنم.