responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 77

خليفه فرمايد دون حق من باشد.» گفت «باسم اللّه بيا تا بدر سراى خليفه شويم.»

22- چون بدر سراى رسيديم آن خادم منتظر بود. آنچه من بحاجب الباب گفتم با خادم بگفت. خادم برفت و با معتصم بگفت. خادم را گفت «برو او را نزد من آر.» خادم مرا نزد معتصم برد. مرا گفت «چرا بانگ نماز بى‌وقت كردى؟» من قصه آن ترك و آن زن از اول تا آخر بگفتم. چون بشنيد عظيم برآشفت. خادم را گفت «حاجب الباب را بگوى كه با صد سوار بسراى فلان امير رو و او را بگو كه «خليفه ترا مى‌خواند.» چون او را بدست آورى‌[1] آن زن را كه او ديروز بسراى خود برده بود بيرون آور و با اين پيرمرد و دو سه مرد ديگر بخانه خويش فرست و شوهرش را بدر خوان و بگوى كه «معتصم ترا سلام مى‌رساند و در باب اين زن شفاعت مى‌كند و مى‌گويد حالى كه رفت او را در آن هيچ گناهى نبود، بايد كه او را نيكوتر از آن دارى كه مى‌داشتى.» و اين امير را زود پيش من آر.» و مرا گفت «زمانى اينجا باش.» چون يكساعت بود امير را پيش معتصم آوردند. چون چشم معتصم بر وى افتاد گفت «اى چنين و چنين از بى‌حميّتى من در دين مسلمانى ترا چه معلوم گشته است و يا از ظلم من بر كسى چه ديده‌اى و بروزگار من چه خلل در مسلمانى آمده است؟ نه من همان‌ام كه بسوى مسلمانى كه در دست روميان اسير افتاده بود از بغداد برفتم و لشكر روم را بشكستم و قيصر را هزيمت كردم و شش سال بلاد روم را همى كندم و تا قسطنطنيه را نكندم و نسوختم و مسجد جامع بنا نكردم و تا آن مرد را از بند ايشان نياوردم‌ 21 بازنگشتم؟ امروز از عدل و سهم من گرگ و ميش بيك جا آب مى‌خورند تا ترا چه زهره آن باشد كه در شهر بغداد بر سر بالين من زنى را بمكابره بگيرى و در سراى خود برى و فساد كنى و چون مردمان امر


[1] - آورى‌M : آوردى‌CK : آورده باشى‌PA -:B

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 77
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست