responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 76

چون مست شوند خوابى بكنند. چون هشيار شوند ندانند كه از شب چند گذشته است. مرا تدبير آن است كه اكنون بر مناره شوم و بانگ نماز بلند بكنم. چون ترك بشنود پندارد كه وقت روز است، دست از اين زن بدارد و او را از سراى بيرون فرستد. لا بد ره‌گذرش بر در اين مسجد بود. من چون بانگ نماز بگويم‌[1] زود از مناره فرود آيم و بر در مسجد بايستم. چون زن فراز آيد او را بخانه شوهرش برم تا بارى اين بيچاره از شوى و كدبانويى خويش برنيايد.

21- پس همچنين كردم و بر مناره رفتم و بانگ نماز كردم. و امير المؤمنين معتصم بيدار بود. چون بانگ نماز بى‌وقت بشنيد سخت خشمناك شد و گفت «هركه نيم‌شب بانگ نماز كند مفسد باشد زيرا كه هركه بشنود پندارد كه روز است. راست كه از خانه بيرون آيد عسسش بگيرد و در رنج افتد.» خادمى را بفرمود كه «برو و حاجب الباب را بگوى كه همين ساعت خواهم كه بروى و اين مؤذن را بياورى كه نيم شب بانگ نماز كرده است تا او را ادبى بليغ فرمايم چنانكه هيچ مؤذن ديگر بانگ نماز بى‌وقت نكند.» من بر در مسجد ايستاده بودم منتظر اين زن. حاجب الباب را ديدم كه با مشعله مى‌آمد. چون مرا ديد بر در مسجد ايستاده گفت «اين بانگ نماز تو كردى؟» گفتم «آرى.» گفت «چرا بانگ نماز بى‌وقت كردى؟ كه خليفه را سخت منكر آمده است و بدين سبب بر تو خشم‌آلود شده است و مرا بطلب تو فرستاده است تا ترا ادب كند.» من گفتم «فرمان خليفه راست و ليكن بى‌ادبى مرا بدين آورد كه بانگ نماز بى‌وقت كردم.» گفت «اين بى‌ادب كيست؟» گفتم «آن كس كه از خداى و از خليفه نمى‌ترسد.» گفت «اين كى تواند بود!» گفتم «اين حالى است كه جز با امير المؤمنين نتوانم گفتن. اگر من اين بقصد كرده باشم هر ادبى كه‌


[1] - چون بانك نماز بكويم‌AMCB -:PK

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 76
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست