گفت «وَ السَّماءَ
رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ» يعنى به از عدل چيزى نيست. و
جاى ديگر گفت «اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ
بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ.» و سزاوارترين پادشاهى[1] آن است كه دل وى جايگاه عدل است و
خانه وى آرامگاه دينداران و خردمندان، و نديمان و كارداران او منصف و مسلمان
باشند.[2]
حكايت
6- فضيل بن عياض گفتى 17
اگر دعاى من مستجاب گشتى جز براى سلطان عادل دعا نكردمى زيرا كه صلاح وى صلاح
بندگان است و آبادانى جهان است.
الخبر
7- در خبر است از رسول صلى اللّه عليه و سلم «المقسطون للّه عز و جل
فى الدنيا على منابر اللؤلؤ يوم القيامة.» گفت «دادكنندگان اين جهان از بهر خداى
عزّ و جلّ روز قيامت در بهشت بر منبرهايى از مرواريد باشند.»
*** 8- و پادشاهان پيوسته از بهر عدل و مصلحت خلق پرهيزكاران را و
خداى ترسان را كه صاحبغرض نباشند بر كارها گماشتهاند تا بهر وقتى احوال
مىنمايند بدرستى، چنانكه امير المؤمنين معتصم كرد ببغداد.
حكايت اندر سياست
9- و آن چنان بود كه از خلفاى بنى عباس هيچ كس را آن سياست و هيبت و
آلت و عدّت نبود كه معتصم را بود و چندان بنده ترك كه او داشت كس نداشت.
گويند كه هفتاد هزار غلام ترك داشت و بسيار كس را از غلامان بركشيده
بود و باميرى رسانيده و پيوسته گفتى كه خدمت را چون ترك نيست.