responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 64

عمل بپارسايان و زاهدان و كسانى فرمودى كه ايشان را بمال دنيا حاجت نبودى و بغرض از آن خويش مشغول نگشتندى تا مال حق حاصل آمدى و رعايا را رنج نرسيدى و او گرفتار نبودى.

حكايت‌

3- ابو على دقّاق روزى بنزديك امير ابو على الياس اندر آمد 15 كه سپاه سالار و والىّ خراسان بود و اين ابو على با همه جلالت سخت فاضل بود. چون ابو على دقاق پيش وى بنشست بدو زانو ابو على الياس گفت «مرا پندى ده.» گفت «يا امير مسئله‌اى مى‌پرسم از تو. بى‌نفاق جوابم دهى؟» گفت «دهم.» گفت «مرا بگوى تا تو زر دوست‌تر دارى يا خصم؟» گفت «زر.» گفت «پس چگونه است كه آنچه همى دوست‌تر دارى اينجا مى‌گذارى و خصم را كه دوست ندارى با خويشتن بدان جهان مى‌برى؟» ابو على الياس را آب در چشم آمد و گفت «نيكو پندى دادى و مرا همه حكمت و فايده دو جهانى اندر اين سخن درآمد و مرا از خواب غفلت بيدار كردى.»

حكايت‌

4- چنين گويند كه سلطان محمود غازى را روى نيكو نبود. كشيده روى بود و خشك و درازگردن و بلندبينى و كوسه بود و بسبب آنكه پيوسته گل خوردى زردروى بود و چون پدرش سبكتگين درگذشت و او بپادشاهى بنشست و هندوستان او را صافى گشت روزى بامداد پگاه در حجره خاص بر مصلاى نماز نشسته بود و نماز بكرده و آينه و شانه در پيش او نهاده و دو غلام خاص ايستاده.

وزيرش شمس الكفاة احمد حسن از در حجره اندر آمد و خدمت كرد. محمود او را بسر اشارت كرد كه «بنشين.» در پيش محمود بنشست. چون محمود از دعوات‌خواندن فارغ شد قبا درپوشيد و كلاه بر سر نهاد و موزه در پاى كرد و در

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 64
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست