اگر چاره نيست بر سر ما عاملى مسلمان گمار.
باشد كه از بهر همدينى بر ما بى رسمى نكند و رنجى ننمايد. پس اگر بخلاف اين كند
بارى از مسلمانى رنج و استخفاف كشيدن دوستتر داريم كه از جهودى.» امير المؤمنين
عمر رضى اللّه عنه كه اين قصه برخواند گفت «جهود كه بر پشت زمين بسلامت زيد بس
نكند؟
نيز بر مسلمانان زيادتى]201 a[ جويد؟» در وقتنامهاى فرمود نبشتن بسعد وقاص
كه «آن جهود را معزول كن و آن عمل مسلمانى را فرماى.»
29- سعد وقاص كه نامه برخواند در حال فرمود تا سوارى نامزد كردند كه
تا آن عامل جهود را بهرجا كه يابد بكوفه آرد و چند سوار ديگر را بهر جانبى فرستاد
در ولايت عجم تا هر كجا عاملى مسلمان است بكوفه آرند. چون جهود را بياوردند و عمال
همه حاضر شدند از اعراب كسى را نديد كه آن عمل توانستى كرد و از عاملان عجم آنچه
مسلمان بودند هيچ كس را نيافت كه آن كفايت داشت كه اين جهود داشت و هيچ كس آن
معامله نمىشناخت و هيچ كس سيم حاصل كردن و عمارت فرمودن و مردم شناختن و بر حاصل
و باقى واقف بودن آن نمىدانست كه او مىدانست. درماند. بضرورت جهود را بر سر عمل
بداشت. و بامير المؤمنين رضى اللّه عنه نامهاى نبشت كه فرمان را پيش رفتم و جهود
را حاضر كردم و مجمعى ساختم و هر عامل و متصرّفپيشه كه در عرب و عجم بود همه را
گرد كردم و از عرب كسى نبود كه احوال عجم دانستى و همه عمال عجم را برسختم، هيچ كس
آن كفايت نداشت و آن معامله و مردم و تصرّف نمىشناخت كه اين مرد جهود. بضرورت او
را بر سر شغل[1] بداشتم تا
خللى راه نيابد در معاملات و سيم بحاصل آيد، تا چه فرمايد.»
30- چون نامه بامير المؤمنين عمر رضى اللّه عنه رسيد برخواند،
برآشفت،