و بس. و اگر كسى شغلى دارد و شغلى ديگر
خواهد اجابت نكنند و رخصت ندهند تا اين رسم محدث از مملكت بيفتد چون همه متصرّفان
بر عمل باشند و مملكت آبادان شود.»
*** 27- و ديگر ملك بعمّال آراسته باشد و ببزرگان سپاه، و بر همه
عاملان و متصرّفان وزير باشد. هر آنكه كه وزير بد باشد و خاين]101 b[ و
ظالم و درازدست بود عمّال همه همچنان باشند بلكه بدتر و بىرسمتر. و اگر عاملى
در تصرف نيك داند و دبيرى و مستوفيى و معاملتشناسى باشد كه در جهان نظير ندارد
چون بدمذهب باشد و يا بدكيش چون جهود و ترسا و گبر، مسلمانان را ببهانه عمل و حساب
رنج نمايد و استخفاف كند. چون مسلمانان ازين بدمذهب و بدكيش تظلم كنند و بنالند او
را معزول بايد كرد و مالش داد و بدان مشغول نبايد شد كه پاى مردانش گويند كه «در
همه جهان دبيرى و محاسبى و عاملى بكفايت اين مرد نيست. اگر اين از ميان برخيزد همه
معاملات بزيان آيد و هيچ كس اين شغل نتواند كرد.» دروغ گويند، و اين سخن نبايد
شنيد و او را بديگرى بدل بايد كرد چنانكه امير المؤمنين عمر خطّاب رضى اللّه عنه
كرد.
حكايت در اين معنى
28- و آنچنان بود كه در ايام سعد و قاص[1]
در[2] سواد
بغداد و واسط و انبار و آن نواحى تا[3] در
خوزستان و بصره عاملى بود جهود و مگر مردمان اين ناحيتها كه ياد كرده شد قصهاى
نبشتند بامير المؤمنين عمر رضى اللّه عنه و از اين عامل جهود تظلّم كردند و
بناليدند و گفتند «اين مرد ببهانه عمل و معاملت ما را بناحق مىرنجاند و بر ما
استهزا و استخفاف مىكند. طاقت ما برسيد.