responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 108

ما بزشتى برند و هرگاه كه از ما ياد كنند بر ما لعنت و نفرين كنند و فردا گرفتارى باشد و جاى ما در دوزخ بود. پس آنچه ممكن گشت جهد بندگى مى‌كنيم و انصاف خلق مى‌دهيم و احسانى مى‌كنيم. و ليكن مقصود من از اين گفتن با تو آن است كه در سراى جماعتى اطفال و عورات دارم، و كار پسران خوارتر است كه ايشان همچو مرغى پرنده باشند، از اقليمى باقليمى توانند شد، حال اين سرپوشيدگان بتر كه بيچاره باشند و من امروز مى‌توانم كه در حق ايشان انديشه‌اى كنم، و فردا شايد كه مرگ فرارسد و يا دولت را گردشى باشد و خواهم كه با ايشان نيكويى كنم، نتوانم كرد. و امروز در همه مملكت من چندانكه مى‌انديشم از تو پارساتر و خداى‌ترس‌تر و كوتاه‌دست‌تر و با ديانت و امانت‌تر مردى نيست، و مى‌خواهم كه دوبار هزار هزار دينار زر نقد و جواهر بوديعت پيش تو بنهم چنانكه من دانم و تو و خداى عزّ و جلّ. و اگر فردا روز حالى باشد و كار ايشان بجايى رسد كه بقوت روز درمانند در سرّ ايشان را بخوانى چنانكه هيچ كس نداند و بر ايشان قسمت كنى، و هريكى را بمردى دهى تا پرده ايشان دريده نشود و نان‌خواه خلق نشوند. و تدبير اين كار آن است كه در سراى خويش در حجره‌هاى درونى خانه‌اى اختيار كنى و در آنجا زيرزمينى از خشت پخته محكم بسازى. چون تمام گردد مرا خبر دهى تا من بفرمايم شبى بيست مرد خونى را]15 a[ كه قتل بر ايشان واجب است از زندان بدر آرند و اين مال بر پشت ايشان نهند و بسراى تو آرند و در آن زيرزمين بنهند و در سردابه برآرند و بازگردند. و همه را بفرمايم تا گردن بزنند تا پوشيده بماند.» قاضى گفت «فرمان‌بردارم و آنچه ممكن گردد در اين خدمت بجاى آرم.» پس ملك خادمى را نرمك در گوش گفت «برو بخزينه و دويست دينار زر مغربى در كيسه‌اى كن و زود بيار.»

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 108
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست