دانستى و بىاذن ما شروع كردى درين كار؟
گفت: يا امير المؤمنين تو همچنانى كه وصف كردى خود را از سلطنت و تمكين، و ما
برادران و دوستان توئيم و حق تعالى مىفرمايد:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[1].
و حضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم مىفرمايد:
المؤمنون كالبنيان يشدّ بعضهم بعضا اين است كتاب خدا و سنت رسول او،
پس اگر تو انفاذ سخن خدا و رسول كردى، بايد كه شكر كنى كسى را كه درين كار ترا مدد
مىكند. و اگر انفاذ نكردى پس آن كس كه امر تو به سوى او باز مىگردد و پادشاهى تو
در دست اوست شرط فرمود كه اجر كسى كه عمل صالح كند ضائع نگردد. پس مأمون را سخن او
خوش آمد. گفت: مثل تو بايد كه امر به معروف كند، پس آن مرد بر كار خود مستمر ماند.
اين است حكايات صحابه و تابعين و سلف كه در هر زمان خلفا و سلاطين را نصيحت كردند.
و غرض آنكه احتساب اهل حق در هر زمان نسبت با سلاطين مستمر بوده و سلاطين آن را
پسنديدهاند و با وجود آن كه متسلط و جبار بودهاند آن را منقاد شدهاند.
و اما ولد نسبت با والد، بايد كه به تعريف و وعظ باشد و تعنيف و
مباشرت ضرب به دست جايز نيست. اما با اقارب و خويشان بايد كه رعايت خويشى از
احتساب مانع نيايد. و اما تلميذ نسبت به استاد، پس امر او احق است، زيرا كه محترم
استادى است كه مفيد علم است از حيثيت دين، و حرمت نيست عالمى را كه عمل به علم خود
نمىكند. پس تلميذ را مىرسد كه معامله كند با اوستاد به موجب علمى كه از او تعلم
كرده. اين است احكام محتسب عليه از خواص. و اما احكام محتسب عليه از عامه مردمان و
كيفيت احتساب هر طائفه را پس آن را ياد كنيم و باللّه التوفيق.
فصل چهارم، در بيان محتسب عليه از عامه مردمان و كيفيت احتساب هر
طائفه و شروط محتسب فيه