responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سلوك الملوك نویسنده : ابن روزبهان، فضلالله    جلد : 1  صفحه : 186

هيچ نمى‌گويد يك بدره زر سرخ بده او را. خادم بيرون رفت، ديد كه او به كار خود مشغول است و دانه خرما از زمين برمى‌چيند و به هيچ كس التفات نمى‌كند.

پس بدره زر سرخ بدو داد. آن پير رد كرد و قبول ننمود و اين بيتها برخواند.

ارى الدّنيا لمن هو فى يديه‌

هموما كلّما كثرت لديه‌

تهين المكرمين لها بصغر

و تكرم كلّ من هانت عليه‌

اذا استغنيت عن شى‌ء فدعه‌

و خذ ما انت محتاج اليه‌

و اما در زمان تبع تابعين و سلف حكايت كرده‌اند كه مهدى حج كرد و مردمان بسيار گرد او برآمده بودند. سفيان ثورى در ميان غلبه مردم بود. گفت: اى نيكو رو، به ما رسيده به اسناد كه حضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم حج كرد و بر شترى سوار بود و نه كسى را مى‌زدند و نه كسى را مى‌راندند و نه چاووشان مردم را از راه او دور مى‌كردند. پرسيد كه اين چه كسى است؟ گفتند: سفيان ثورى است. پس او را طلب كردند و نيافتند، و در ميان مردمان خود را پوشيده ساخت.

و اما در زمان سلف حكايت كردند كه به مأمون خليفه گفتند: مردى هست كه امر معروف مى‌كند و احتساب مى‌نمايد. مأمون گفت: او را بياوريد.

چون او را درآوردند مأمون گفت: چه چيز ترا بر امر معروف داشته، و حال آن كه ما بدين اولى‌ايم؟ و مأمون در وقت اين سخن كتابى در دست داشت.

و از دست او بيفتاد و مأمون از آن آگاه نبود. آن محتسب گفت: قدم خود را از نام خداى تعالى بردار، بعد از آن هرچه مى‌خواهى بگوى. مأمون مراد او را نفهميد تا آن زمان كه سه نوبت گفت. پس گفت: بردار، يا مرا رخصت ده تا بردارم. گفت: رخصت دادم. پس كتاب را برداشت و به دست مأمون داد.

مأمون برداشت و ببوسيد و خجل شد و گفت: آيا آمنى از ايشان كه حق تعالى در باب ايشان گفت: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ[1] چون امر معروف و نهى منكر حق ماست كه خداى تعالى ما را در زمين تمكين داده، تو چرا نفس خود را درين كار احق‌


[1] -سوره الحج: آيه 41.

نام کتاب : سلوك الملوك نویسنده : ابن روزبهان، فضلالله    جلد : 1  صفحه : 186
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست